دست‌نوشته‌های سینا شهبازی


آدمی وِلگردم، روزگارم بد نیست!

بعضی‌ها چقدر خوب می‌نویسند

تا همین چند دقیقۀ پیش داشتم کتاب کافه پیانو رو می‌خوندم. الحقّ و الانصاف که یکی از بهترین رمان‌هایی است که تا به حال خوانده‌ام.
عاشق توصیف‌های نویسندۀ کتاب شده‌ام. یعنی یک‌جوری توصیف می‌کند که گویی تو خود آن آدم هستی. یعنی بارها پیش آمده که من دقیقاً برای خودم صحنه‌سازی می‌کنم که ببینم نویسنده (فرهاد جعفری) دقیقاً در چه وضعیت و Position ای قرار داشته تا شاید بهتر بتوانم او را درک کنم.
اگر اهل رمان هستید، پیشنهاد می‌کنم اگر آن را نخوانده‌اید، حتماً آن را در لیست کتاب‌های در دست اقدام‌تان (شاید شما یک اسم دیگری برای آن گذاشته باشید) بگذارید.
اگر هم اهل رمان نیستید، بد نیست که با این کتاب، ذائقۀ رمان‌پذیر خودتان را امتحان کنید. شاید به دلِ سنگ‌تان نشست و خوش‌تان آمد. 

پی‌نوشت: عکس کتاب را برایتان می‌گذارم تا در ذهن‌تان بماند. البتّه سوء تفاهم پیش نیاید. من آدم سیگاری نیستم و این عکس را اصلاً من نگرفته‌ام ولی چون احساس کردم به فضای کتاب نزدیک‌تر است، آن را انتخاب کردم.
پی‌نوشت دو: اگر این کتاب را خوانده‌اید، یا اگر بعداً آن را خواندید، دوست دارم برایم دو چیز را بگویید؛ یک اینکه نظرتان در مورد این کتاب و نویسنده‌اش چیست؟ دو اینکه از کدام فصل کتاب خوشتان آمد و چرا؟ (در واقع سه!)
سینا شهبازی ۰
زینب رمضانی
کافه پیانو را همین چند لحظه پیش به پایان رساندم 
دیروز برای پیدا کردنش از میان انبوه کتابهای کتابخانه ای که سیستم جستجویش خراب شده بود کل کتابخانه را زیرو رو کردم 

شگفت اینجاست که از شدت هیجان برای مطالعه‌ی کتاب ساعت پنج صبح بدون اینکه ساعتی دینگ دینگ کند و پتویی از رویم کشیده شود بیدار شدم و تا الان تمامش کردم 

فکر می‌کنم یک کتاب باید خیلی خوب باشد که یک دانشجوی مهندسی حاضر باشد سرکلاس فیزیک به جا آنکه سراپا گو باشد و مسائل قوانین نیوتن را گوش کند یک گوشه‌ی دنج بنشیند و آن را بخواند 

همه‌ی فصل هایش را دوست داشتم چون قشنگ بود
به زودی یک پست استخوان‌دار از آن روی وبلاگم خواهم گذاشت 

فقط بگویم که بعد از خواندنش حال دلم مصفا شد 
دمتان گرم :)

ای نفست شرح پریشانی ما، زینبِ خوبان...
چقدر خوشحالم که اومدی برام اینجا نوشتی.
از وقتی که این کتاب رو به دست گرفتی، یه حسی بهم می‌گفت اگه خوشش نیاد چی؟ (یه حس ترس ناجوری داشتم)
چقدر خوشحال شدم که فهمیدم برای خوندن این کتاب، اینقدر شور و اشتیاق داشتی.
توی 5ساعت یه کتاب رو خوندن، فقط از افراد کتابخونی مثل تو بر میاد. از من که می‌دونم بر نمیاد.
آره واقعاً اینقدر این کتاب خوب بود که حتی وقتی توی مسافرت بودم، صبح‌ها وقتی بقیه خواب بودند، بیدار می‌شدم و در چنین گوشۀ دنجی، با این کتاب زندگی می‌کردم.
هنوز اسم "آناستازیا ورتینس کایا" رو فراموش نکرده‌ام و بعید هم می‌دانم به این زودی‌ها فراموش کنم.
بی‌صبرانه منتظر روایت تو از این کتاب هستم. مطمئنم از روایت من که خیلی بهتر می‌شه.
دمت خودتان گرم که به ما صفا دادید و برای‌مان کامنت گذاشتید و از تجربۀ خواندن‌تان برایم گفتید.

زینب رمضانی
سلام سینای عزیز :)

فعلا که موجودی جیبم جازه‌ی خرید کتاب جدید رو نمیده ولی هروقت وضعم خوب شد حتما کتابو میخونم و میام کلی درباره‌ش برات می‌نویسم .

سلام زینب جان.

امیدوارم این رو به حساب تعارف نذاری. آدرست رو (ترجیحاً خصوصی) برام بفرست من هم همین کتاب رو -در اسرع وقت- برات می‌فرستم. هم تو خوشحال می‌شی هم من. Deal؟
اگه در موردش هم بنویسی که دیگه معرکه می‌شه. امیدوارم به اندازۀ من از خوندش لذت ببری.

پروین
وای چه عالی!! از کی فونت نوشتنت رو عوض کردی سینا خان؟ چه چشم نواز شده

اوایل فونتش خراب بود و چشم خودمم اذیت می‌شد.

خوشحالم که فونت جدید رو پسندیدی.

نجمه عزیزی
ممنون از لطفت...خیلی منطقی نیست که آدم به خاطر حمایت یکی از یکی ازش بدش بیاد ولی در مورد معجزه هزاره برای من یکی قضیه فرق میکنه و خیلی هم از منطق و ...کاری ساخته نیست.
این لینک را یک نگاهی بینداز 
http://avapress.com/vdca.0nak49nia5k14.html

حرفت را می‌فهمم. این روزها درگیر Dan Ariely هستم و بیشتر درک می‌کنم که منطق علناً هیچ‌کاره است!
ممنونم بابت لینکی که دادی. حتماً می‌خونمش.

پروین
من هم کافه پیانو رو خوندم و هم روی ماه خداوند را ببوس
هر دو عالی هستند و 
موافقم. بعضیها خیلی خوب مینویسند...

خوشحالم که تو هم با من هم‌عقیده‌ای.
کلاً احساس خوبی دارد وقتی ببینی بقیه هم یک تجربۀ مشترک با تو دارند. دست کم برای من که اینجوری است.

بیش از پیش ترغیب شدم به خواند کتاب روی ماه خداوند را ببوس. بی‌صبرانه منتظرم کتاب‌های در دست اقدام برای خواندنم تمام شوند...

نجمه عزیزی
خب پس با این حساب من هم در دسته سنگدلهایی هستم که خیلی با رمان حال نمیکنند! 
    از فرهاد جعفری هم اصلا ذهنیت مثبتی ندارم بابت دیدگاهش نسبت به معجزه هزاره! ولی خب شاید خواندم. اگر خواندم آمارش را بهت میدهم

نجمۀ عزیز

اختیار داری نفرما. شما جزو معدود خوبانی هستی که تا به حال سعادت آشنایی باهاش رو داشتم.
راستش هنوز فرصت نکرده‌ام کتاب "روی ماه خداوند را ببوس" از مصطفی مستور که بهم معرفی کردی رو بخونم و خیلی با سلیقۀ کتابخونی‌ات آشنا نیستم ولی برای من، این کتاب فوق‌العاده بود و به نظرم نویسنده، فضا سازی و شخصیت‌پردازی را خوب درک کرده است. گویی با با تمام اجزای بدنش برای ما، صحنه‌های زندگی‌اش را توصیف می‌کند و چقدر هم خوب اینکار را انجام می‌دهد.
پی‌نوشت یک: در موزد معجزۀ هزاره که گفتی، تا حالا چیزی نشنیده بودم. سرچ هم کردم ولی چیزی دستگیرم نشد. ممنون می‌شوم اگر حوصله داشتی، برایم توضیحی مختصر و در حد فهم من بدهی.
پی‌نوشت دو: نمی‌دانی که چقدر خوشحالم از این که به سایتم سر زدی. می‌دانم که نمی‌دانی. فقط می‌خواهم بگویم ممنونم از این همه لطف و بزرگواری‌ات :-)

ALI marefat
۱.اینکه واقعا کتاب خوبی
و دو دیگر انکه،قلم خوبی دارید.

خوشحالم که تو هم این کتابِ ناب را خوانده‌ای و باهام موافقی.
راستش هنوز این کتاب را تموم نکرده‌ام ولی هرروز منتظرم تا فرصتی پیدا کنم و چندصفحه‌ای از آن را بخوانم.
ممنونم که نظرت رو راجع‌به این کتاب باهام در میون گذاشتی.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
این خانۀ مجازی را برای این راه انداخته‌ام تا سعی کنم حرفی در دلم نماند و آنها را به اینجا منتقل کنم و خدای ناکرده غمباد نگیرم!
لازم به توضیح نیست که هرآنچه می‌خوانید، بُرشی از تجربیات زندگی من است که ممکن است با آن مخالف یا موافق باشید.
فراموش نکنیم که هرکسی حقّ اظهار نظر دارد پس بیاییم این حقّ را از هیچ کسی، به هیچ بهانه‌ای، سلب نکنیم.
وانگهی اگر با من موافق بودید، که فَبَها. اگر هم مخالف بودید و درعین‌حال احساس کردید قرار است کمکی بکنید، ممنون می‌شوم اگر نظرتان را برایم به اشتراک بگذارید. و اگر همچنان مخالف بودید و احساس می‌کنید که قرار است رنجیده‌خاطرم کنید، تمنّا می‌کنم به صورت چراغ‌خاموش، اینجا را ترک نمایید و من را به خدای خودم واگذار کنید.
باشد که همگی رستگار شویم.
"دانشجوی کوچکی از این کائنات،
سینا شهبازی"
پیوند ها
سینا شهبازی (وبلاگ جدید یک آدم معروف و مشهور)
محمدرضا شعبانعلی (معلمی که راه رفتن و نفس کشیدن واقعی را سخاوتمندانه به من آموخت)
حمید طهماسبی (خدای تجارت الکترونیک)
شاهین کلانتنری (خدای نویسندگی)
امین آرامش (ملقّب به آقای "کار نکن")
علی اختری (نوجوانی که بسیار زود مسیر زندگی‌اش را پیدا کرد)
نجمه عزیزی (شاعر و معمار همشهری من)
شهرزاد (استاد زندگی در زمان حال و استاد توصیف بی‌نظیر لحظه‌ها)
طاهره خباری (عاشق کتاب و کتاب‌خوانی)
معصومه شیخ‌مرادی (عاشق شعر و شاعری و البته صخره‌نوردی)
سارا درهمی (دختر خانمی که مثل خودم، دغدغۀ پیدا کردن مسیر زندگی‌اش را دارد)
پرنیان خان‌زاده (عاشق پیاده‌روی، شعر و بحث‌های فلسفی)
نسرین سجادی (یکی از بامعرفت‌ترین و شجاع‌ترین دوستان من)
کبرا حسینی (از متممی‌های کاردرستی که یکی از دغدغه‌های مشترک‌مان، درست‌نویسی است)
شیرین (به سختی می‌توان به نوشته‌هایش، دست رد زد)
یاور مشیرفر (به قول خودش:‌ یک دیوانه)
محسن سعیدی‌پور (علاقه‌مند به داستان‌های مینی‌مال)
محمدصادق اسلمی (آدمی درونگرا که معشوقۀ خودش را، کتاب می‌داند)
زهرا شریفی (تأملات و تألمات دختر خانمی نویسنده و همیشه خنده‌رو)
زینب رمضانی (دختری بلندپرواز که در اندیشۀ پولدار شدن، مهندس شدن و داستایوسکی شدن است)
پریسا حسینی (کسی که برای من، تداعی‌گر عکس و عکاسی است)
علی کریمی (استراتژیستِ محتوا)
بابک یزدی (استراتژیستِ محتوا)
محمدرضا زمانی (علاقه‌مند به مباحث بازاریابی و فروشندگی)
سحر شاکر (دختری که به عقد دائم لپ‌تاپ خویش درآمده است)