دست‌نوشته‌های سینا شهبازی


آدمی وِلگردم، روزگارم بد نیست!

جمعه‌ها با شاهین (10): بهترین ثانیه‌ها

پیش‌نوشت:

مدتی است تمرین #فقط3خط در کانال تلگرامی شاهین کلانتری منتشر نمی‌شود. گویا قرار است سبک تمرینات به نسبت قبل کمی تغییر کند. اگر چنین روندی ادامه پیدا کند، کم‌کم باید برای جمعه‌هایم یک فکری بردارم.

اصل نوشته:

این هفته‌ها چندان برایم حق انتخاب نمانده است چراکه موضوع‌های نوشتن #فقط3خط‌ دارد ته می‌کشد و من به ناچار یکی را انتخاب می‌کنم. الآن که دارم فکر می‌کنم، می‌بینم در این دنیای پر از گزینه‌های رنگ و وارنگ، هرازچندی اگر با کمبود گزینه‌ها هم مواجه باشیم چندان به جایی بر نمی‌خورد.

تمرینِ این هفته:

#فقط‌3خط بنویسید چه موقع از شبانه روز بهترین احساس را دارید چرا؟

دست‌نوشتۀ من:

فکر می‌کنم ساعت‌هایی که می‌توانم برای توسعۀ فردی خودم تلاش کنم و البته ساعت‌هایی که بدون دغدغه و بدون توجه به گذر زمان، می‌توانم از لحظه‌لحظۀ زندگی لذت ببرم، جزو بهترین ساعات من در هر روز به شمار بروند.

یکی از لذت‌بخش ترین زمان‌هایی که برای توسعۀ فردی‌ام انتخاب کرده‌ام و مدتی است که سفت و سخت به آن چسبیده‌ام، همین «وبلاگ‌نویسی» است. آنقدر این ساعت را دوست دارم که از صبح در سرم می‌چرخد که امروز چه بنویسم و چه ننویسم؟ عاقبت هم وقتی پشت لپ‌تاپم می‌نشینم و به تعبیری مسلح می‌شوم، نوشته‌ام با آنچه که فکر می‌کردم از زمین تا آسمان فرق می‌کند.

یکی دیگر از ساعت‌هایی که برای من بیش از حد دلنشین است، آخر شب‌هاست. آرامشِ انتهای شب و سکوتِ ابتدای صبح را بسیار دوست دارم. معمولاً هم سعی می‌کنم هیچ‌کدام‌شان را از دست ندهم.

«پیاده‌روی»، (معمولاً) حسن ختام شب‌های من است و صبح‌ها را _البته اگر خواب نمانم_ با «صبحانه‌ای لذیذ» و سپس «کتاب‌خوانی» شروع می‌کنم.

وبلاگ‌نویسی، پیاده‌روی، صبحانه‌ای جانانه و در نهایت کتاب‌خوانی ما را بس. احتمالاً حضرت حافظ اگر در دوران ما زندگی می‌کرد، با همین کلمات یک شعر می‌گفت که حالش را ببرید.

ارادتمندِ شما،
سینا شهبازی.

سینا شهبازی ۱
زینب رمضانی
متاسفانه توی اون دوران هرچی که می‌نوشتم رو بلافاصله بعدش مینداختم توی سطل زباله چون همشون مذخرف بودن[ الانم هستن ☺] ...

الان هم که وقت و حالش دست نمیده که زیاد اینکارو بکنم 
ولی خب خیلی موثره 


فدای سرت. خوبیِ وبلاگ همینه که چندان دورریز نداره. مگه اینکه خودت تمایلی به انتشار مطلبی نداشته باشی.

خب برای تویی که دیگه راه افتادی، شاید چندان مؤثر هم نباشه ولی برای منی که توی این زمینه ضعف دارم، تمرین پیشنهادیت می‌تونه خیلی مفید باشه. باید به چیزهایی که تا حالا دقت نکرده بودم، بیشتر و بهتر دقت کنم.
حتماً یه روز خبر خوبش رو بهت می‌دم.

زینب رمضانی
خب ببین :)

نوشته ای که درمورد قصاب نوشته بودم یکی از همین تمرینا بود !
یا مثلا یه بار راجع به کوله پشتیم ۱۰ صفحه نوشتم !

یه بار دیگه باید بخونمش. البته به قول تو، اینبار با دید خریدار.

راجع به کوله پشتی چیزی توی وبلاگت ندیدم. اگر منتشر نکردیش و البته هنوز نگهش داشتی، اگر برام بفرستی عالی می‌شه.
ممنونم از لطف و محبتت زینب جان.

زینب رمضانی
سلام دوست خوبم ؛ شب زیبات بخیر :)

پیشاپیش فرا رسیدن ایام محرم رو تسلیت می‌گم !

شعر زیبایی که برای عکس روی پستت گذاشتی منو به یاد یه خاطره‌ی قشنگ و دوست داشتنی انداخت ...
یادمه این شعر رو یکی از دوستان عزیزم [که از خوش شانسی من هم دانشگاهیم هم هست ولی ارشد می‌خونه !] روی هدیه ای که بهم داد نوشته بود .


ولی درمورد تمرین نویسندگی :
پیشنهاد می‌کنم فابیونا نویسی رو شروع کنی ! من اینو از رضا امیرخانی یاد گرفتم ! معنیش هم اینه که درمورد یک چیز پیش پا افتاده کلی متن بنویسی ! اونم نه حرف درست و حسابی بلکه هر چرت و پرتی که درموردش به ذهنت رسید !
مثلا درمورد جامدادی روی میز تحریرت 15 صفحه بنویس !
اینکار ممکنه توی نگاه اول بی معنی به نظر برسه ولی در طولانی مدت باعث میشه موتور ذهنت فعال بشه و تشبیهات و استعارات حیرت انگیزی به ذهنت برسه که نوشته هات رو زیباتر و موثرتر بکنه !


شادباشی و خوشحال :)
شب زیبات پرستاره 

سلام جانا، خوشحالم که اسمت رو دوباره اینجا می‌بینم. هیچ‌وقت از دیدن اسم تو و بقیۀ دوستان خوبم اینجا سیر نمی‌شم و همیشه ازتون -به خصوص تو- انرژی می‌گیرم.

ممنونم ازت. من هم فرا رسیدن این ایام رو بهت تسلیت عرض می‌کنم.
چقدر جالب. اینکه توی روزای اول دانشگاه، از کسی که چندسالی از تو بزرگ‌تره، یه هدیه بگیری که اونم با این شعر زیبا مزین شده باشه. ممنون که این حس خوب رو با من به اشتراک گذاشتی.
چه پیشنهاد خوبی دادی. حتماً این کار رو انجام می‌دم زینب جان: «فابیونا نویسی» (یا به تعبیر تو: چرت و پرت نویسی). اتفاقاً از اونجایی که هرچی می‌گی رو با حرص و ولع می‌خونم، یه سرچ ساده کردم و به این لینک رسیدم و فهمیدم که 2ساله داری اینکار رو انجام می‌دی. چقدر خوب که اگر علاقه داشته باشی، راجع به تجربه‌هات و سوژه‌هایی که انتخاب کردی توی وبلاگت بنویسی تا من هم از تجربیات خوب 2ساله‌ات استفاده کنم.
اتفاقاً منی که همیشه به قلم خوبت غبطه می‌خوردم، شاید بتونم کاری کنم که یه روزی هم تو به قلم خوب من غبطه بخوری :-)
ممنونم بابت لطف و محبتت.
شب تو هم زینب جان.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
این خانۀ مجازی را برای این راه انداخته‌ام تا سعی کنم حرفی در دلم نماند و آنها را به اینجا منتقل کنم و خدای ناکرده غمباد نگیرم!
لازم به توضیح نیست که هرآنچه می‌خوانید، بُرشی از تجربیات زندگی من است که ممکن است با آن مخالف یا موافق باشید.
فراموش نکنیم که هرکسی حقّ اظهار نظر دارد پس بیاییم این حقّ را از هیچ کسی، به هیچ بهانه‌ای، سلب نکنیم.
وانگهی اگر با من موافق بودید، که فَبَها. اگر هم مخالف بودید و درعین‌حال احساس کردید قرار است کمکی بکنید، ممنون می‌شوم اگر نظرتان را برایم به اشتراک بگذارید. و اگر همچنان مخالف بودید و احساس می‌کنید که قرار است رنجیده‌خاطرم کنید، تمنّا می‌کنم به صورت چراغ‌خاموش، اینجا را ترک نمایید و من را به خدای خودم واگذار کنید.
باشد که همگی رستگار شویم.
"دانشجوی کوچکی از این کائنات،
سینا شهبازی"
پیوند ها
سینا شهبازی (وبلاگ جدید یک آدم معروف و مشهور)
محمدرضا شعبانعلی (معلمی که راه رفتن و نفس کشیدن واقعی را سخاوتمندانه به من آموخت)
حمید طهماسبی (خدای تجارت الکترونیک)
شاهین کلانتنری (خدای نویسندگی)
امین آرامش (ملقّب به آقای "کار نکن")
علی اختری (نوجوانی که بسیار زود مسیر زندگی‌اش را پیدا کرد)
نجمه عزیزی (شاعر و معمار همشهری من)
شهرزاد (استاد زندگی در زمان حال و استاد توصیف بی‌نظیر لحظه‌ها)
طاهره خباری (عاشق کتاب و کتاب‌خوانی)
معصومه شیخ‌مرادی (عاشق شعر و شاعری و البته صخره‌نوردی)
سارا درهمی (دختر خانمی که مثل خودم، دغدغۀ پیدا کردن مسیر زندگی‌اش را دارد)
پرنیان خان‌زاده (عاشق پیاده‌روی، شعر و بحث‌های فلسفی)
نسرین سجادی (یکی از بامعرفت‌ترین و شجاع‌ترین دوستان من)
کبرا حسینی (از متممی‌های کاردرستی که یکی از دغدغه‌های مشترک‌مان، درست‌نویسی است)
شیرین (به سختی می‌توان به نوشته‌هایش، دست رد زد)
یاور مشیرفر (به قول خودش:‌ یک دیوانه)
محسن سعیدی‌پور (علاقه‌مند به داستان‌های مینی‌مال)
محمدصادق اسلمی (آدمی درونگرا که معشوقۀ خودش را، کتاب می‌داند)
زهرا شریفی (تأملات و تألمات دختر خانمی نویسنده و همیشه خنده‌رو)
زینب رمضانی (دختری بلندپرواز که در اندیشۀ پولدار شدن، مهندس شدن و داستایوسکی شدن است)
پریسا حسینی (کسی که برای من، تداعی‌گر عکس و عکاسی است)
علی کریمی (استراتژیستِ محتوا)
بابک یزدی (استراتژیستِ محتوا)
محمدرضا زمانی (علاقه‌مند به مباحث بازاریابی و فروشندگی)
سحر شاکر (دختری که به عقد دائم لپ‌تاپ خویش درآمده است)