دست‌نوشته‌های سینا شهبازی


آدمی وِلگردم، روزگارم بد نیست!

جمله‌ای از این کتاب راهنما (7)

پیش‌نوشت:

داشتم به آیه‌های قبلی که نوشته بودم، نیم‌نگاهی می‌انداختم که متوجه شدم از سورۀ بقره، بیش از بقیۀ سوره‌ها حرف زده‌ام. نمی‌دانم چرا، ولی فکر می‌کنم به خاطر طولانی بودن این سوره بوده است. شاید هم به خاطر اینکه در روزهای اولی بود که این عادت را شروع کرده بودم و شاید هیجان بیشتری داشتم و بیشتر یادداشت بر می‌داشتم. نمی‌دانم اما هرچه که هست، تا به حال از چنین سبک نوشته‌ای راضی‌ام که دارم ادامه می‌دهم.

البته هرچه بیشتر می‌نویسم، بیشتر برایم سؤال پیش می‌آید. یکی از آن سؤال‌ها به لطف دوستان خوبم برطرف شد اما سؤالات زیادی همچنان در ذهنم باقی مانده است. به هر جهت، از این روند راضی‌ام. شما را نمی‌دانم.

اصل نوشته:

بدون هیچ حرف اضافه‌ای، بخشی از آیۀ 85 سورۀ بقره را مایلم در اینجا نقل کنم:

... أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلاَّ خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُرَدُّونَ إِلی‏ أَشَدِّ الْعَذابِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (85)

... آیا به بعضی از دستورات کتاب خدا ایمان می‌آورید و به بعضی کافر می‌شوید؟ کیفر کسی از شما که این عمل (تبعیض در میان احکام و قوانین الهی) را انجام دهد، جز رسوایی در این جهان چیزی نخواهد بود و روز رستاخیز به شدیدترین عذاب‌ها گرفتار می‌شوند. و خداوند از آنچه انجام می‌دهد، غافل نیست [ترجمۀ آیت‌الله مکارم شیرازی]

بعضی از آیات را که می‌خوانم، سخت شرمنده می‌شوم. فکر نمی‌کردم خداوند اینقدر رُک با ما حرف بزند.

خاطرم آمد که در بعضی جاها، به زور، به خودم می‌قبولاندم که: دستِ کم نماز را بخوان، خدا بزرگ است. فلان کار را هم اگر کردی خدا می‌بخشد. یعنی خودم برای خودم حکم صادر می‌کردم درحالیکه حرف خدا یک چیز دیگر است.

او خط قرمزهای خودش را مشخص کرده اما من، هرچه را که می‌خواستم، با صلاحدید خودم سانسور می‌کرده‌ام.

بعد از خواندنِ این آیه، یاد حرف یکی از اساتید دانشگاه که درس‌های عمومی را درس می‌داد، افتادم. ایشان می‌گفت (نقلِ به مفهوم): اگر اسلام را پذیرفتی، باید همه چیزش را بپذیری. نمی‌شود قسمتی از آن را بپذیری و قسمتی از آن را نپذیری [برای اینکه بیشتر با فضای آن روز کلاس ما انس بگیرید، بد نیست بگویم که موضوع درس ما در آن جلسه "حجاب" بود]. الآن که فکر می‌کنم‌، می‌بینم حرف از خودش در نیاورده بود. حرفش، حرف خدا بود.

خدایا. عادت کرده‌ام که بعد از هر آیه دعا کنم. دعای امروزم این است: خدایا. کمکم کن هرچه زودتر، چشم و گوشم بر مفاهیم آیاتت روشن شود و صرفاً خوانندۀ کلماتِ تو نباشم، بلکه با جان و دل، آنچه را که می‌خواستی به ما منتقل کنی، دریافت کنم و از آن مهم‌تر، به آن عمل کنم.

سینا شهبازی ۰ نظر ۰
این خانۀ مجازی را برای این راه انداخته‌ام تا سعی کنم حرفی در دلم نماند و آنها را به اینجا منتقل کنم و خدای ناکرده غمباد نگیرم!
لازم به توضیح نیست که هرآنچه می‌خوانید، بُرشی از تجربیات زندگی من است که ممکن است با آن مخالف یا موافق باشید.
فراموش نکنیم که هرکسی حقّ اظهار نظر دارد پس بیاییم این حقّ را از هیچ کسی، به هیچ بهانه‌ای، سلب نکنیم.
وانگهی اگر با من موافق بودید، که فَبَها. اگر هم مخالف بودید و درعین‌حال احساس کردید قرار است کمکی بکنید، ممنون می‌شوم اگر نظرتان را برایم به اشتراک بگذارید. و اگر همچنان مخالف بودید و احساس می‌کنید که قرار است رنجیده‌خاطرم کنید، تمنّا می‌کنم به صورت چراغ‌خاموش، اینجا را ترک نمایید و من را به خدای خودم واگذار کنید.
باشد که همگی رستگار شویم.
"دانشجوی کوچکی از این کائنات،
سینا شهبازی"
پیوند ها
سینا شهبازی (وبلاگ جدید یک آدم معروف و مشهور)
محمدرضا شعبانعلی (معلمی که راه رفتن و نفس کشیدن واقعی را سخاوتمندانه به من آموخت)
حمید طهماسبی (خدای تجارت الکترونیک)
شاهین کلانتنری (خدای نویسندگی)
امین آرامش (ملقّب به آقای "کار نکن")
علی اختری (نوجوانی که بسیار زود مسیر زندگی‌اش را پیدا کرد)
نجمه عزیزی (شاعر و معمار همشهری من)
شهرزاد (استاد زندگی در زمان حال و استاد توصیف بی‌نظیر لحظه‌ها)
طاهره خباری (عاشق کتاب و کتاب‌خوانی)
معصومه شیخ‌مرادی (عاشق شعر و شاعری و البته صخره‌نوردی)
سارا درهمی (دختر خانمی که مثل خودم، دغدغۀ پیدا کردن مسیر زندگی‌اش را دارد)
پرنیان خان‌زاده (عاشق پیاده‌روی، شعر و بحث‌های فلسفی)
نسرین سجادی (یکی از بامعرفت‌ترین و شجاع‌ترین دوستان من)
کبرا حسینی (از متممی‌های کاردرستی که یکی از دغدغه‌های مشترک‌مان، درست‌نویسی است)
شیرین (به سختی می‌توان به نوشته‌هایش، دست رد زد)
یاور مشیرفر (به قول خودش:‌ یک دیوانه)
محسن سعیدی‌پور (علاقه‌مند به داستان‌های مینی‌مال)
محمدصادق اسلمی (آدمی درونگرا که معشوقۀ خودش را، کتاب می‌داند)
زهرا شریفی (تأملات و تألمات دختر خانمی نویسنده و همیشه خنده‌رو)
زینب رمضانی (دختری بلندپرواز که در اندیشۀ پولدار شدن، مهندس شدن و داستایوسکی شدن است)
پریسا حسینی (کسی که برای من، تداعی‌گر عکس و عکاسی است)
علی کریمی (استراتژیستِ محتوا)
بابک یزدی (استراتژیستِ محتوا)
محمدرضا زمانی (علاقه‌مند به مباحث بازاریابی و فروشندگی)
سحر شاکر (دختری که به عقد دائم لپ‌تاپ خویش درآمده است)