دست‌نوشته‌های سینا شهبازی


آدمی وِلگردم، روزگارم بد نیست!

برای سمانه عبدلی

مدتی است اسم او (سمانه عبدلی) را در یک جای امن نوشته‌ام تا فراموش نکنم که وجود چنین دوستانی، واقعاً نعمت است.

اگر بخواهم از دید خودم، کمی دربارۀ او توضیح دهم، بد نیست -برای دوستانی که او را نمی‌شناسند- بگویم:

اولین متممی‌ای است که با او آشنا شدم. خاطرم هست دقیقاً به چه ترتیب با محمدرضا [شعبانعلی] و بالطبع با او آَشنا شدم.

همچنان به خاطر دارم اولین تماس تلفنی‌ام را با او. چه گفت و چه گفتم. استرس در صدایم موج می‌زد و احتمالاً او به خوبی این را فهمیده بود اما خونسردانه با من حرف می‌زد و مثل یک متممی باوقار، به روی خود نمی‌آورد.

سؤال جالبی از من پرسید. گفت "دغدغه‌ات چیست؟" البته آن موقع نمی‌دانستم "دغدغه" را دقیقاً چگونه می‌نویسند اما اگر الآن همین سؤال را از من بپرسد، می‌توانم بسیار برایش بگویم یا بنویسم. امان از آنکه وقتی گوش شنوا بود، حرفی نبود و الآن که حرفی هست، احتمالاً گوش شنوایی نیست.

هنوز سعادت دیدارش را نداشته‌ام. دو سه بار از طریق تلگرام قرار بود هماهنگ کنیم تا او را ببینم اما هربار به بهانه‌های مختلف، علف را زیر پایم سبز کرد. آن هم چه سبز کردنی که نگویید و نپرسید. از قضا، آنطور که خودش گفته، برای گردهمایی متممی‌ها قرار است برای‌شان مهمان بیاید و همچنان قرار است داغ دیدن‌اش بر دلم باقی بماند. البته بهتر است خوشحال باشم از اینکه خیلی از آنهایی که می‌خواهم آنها را ببینم حضور دارند ولی خب، او را از قدیم‌الایّام می‌شناخته‌ام و برایم جایگاه ویژه‌ای دارد، هرچند احتمالاً خودش این‌ها را نمی‌داند.

خاطرم هست از او درخواست کمک کردم و او سخاوتمندانه، چند لینک از روزنوشته‌های محمدرضا را به من هدیه داد. خام بودم و ارزش آنها را ندانستم. امروز، ارزش آنها را بیشتر و بهتر درک می‌کنم و سعی می‌کنم کمی روی توسعۀ شخصی‌ام کار کنم تا بتوانم به اندازۀ خودم، سعی کنم ایران را جای بهتری برای آیندگان بکنم. هرچند این‌ها فقط حرف است و در عمل باید دید چند مرده حلّاجم.

هرچند نمی‌دانم چرا ولی خودم را ته‌تِغاری محمدرضا حساب می‌کنم هرچند افراد کوچکتری (به لحاظ سنّ شناسنامه‌ای) نیز جزو بچه‌های محمدرضا به حساب می‌آیند اما اینکه احساس کنم ته‌تغاری محمدرضا هستم، لبخند را ناخودآگاه روی لبانم می‌آورد.

می‌دانم که شدیداً درگیر کارهای بیست تا سی هست و امیدوارم دست به هرکاری می‌زند، طلا شود.

و در پایان، خوشحالم که می‌توانم گه‌گاهی در تلگرام به او پیام دهم و حال او را جویا شوم. هرچند تلگرام برای من چندان دوست‌داشتنی نیست اما وجود چنین دوستانی، انگیزۀ سر زدنم به این برنامۀ نه‌چندان خوب را بیشتر می‌کند.

پی‌نوشت: عکسی که گذاشته‌ام را از قسمت دربارۀ منِ وبلاگش برداشته‌ام که متأسفانه به خاطر سرشلوغی‌اش به خاطر ما بیست تا سی ساله‌ها، کمتر فرصت کرده است به آن سری بزند.

سینا شهبازی ۴ نظر ۰
این خانۀ مجازی را برای این راه انداخته‌ام تا سعی کنم حرفی در دلم نماند و آنها را به اینجا منتقل کنم و خدای ناکرده غمباد نگیرم!
لازم به توضیح نیست که هرآنچه می‌خوانید، بُرشی از تجربیات زندگی من است که ممکن است با آن مخالف یا موافق باشید.
فراموش نکنیم که هرکسی حقّ اظهار نظر دارد پس بیاییم این حقّ را از هیچ کسی، به هیچ بهانه‌ای، سلب نکنیم.
وانگهی اگر با من موافق بودید، که فَبَها. اگر هم مخالف بودید و درعین‌حال احساس کردید قرار است کمکی بکنید، ممنون می‌شوم اگر نظرتان را برایم به اشتراک بگذارید. و اگر همچنان مخالف بودید و احساس می‌کنید که قرار است رنجیده‌خاطرم کنید، تمنّا می‌کنم به صورت چراغ‌خاموش، اینجا را ترک نمایید و من را به خدای خودم واگذار کنید.
باشد که همگی رستگار شویم.
"دانشجوی کوچکی از این کائنات،
سینا شهبازی"
پیوند ها
سینا شهبازی (وبلاگ جدید یک آدم معروف و مشهور)
محمدرضا شعبانعلی (معلمی که راه رفتن و نفس کشیدن واقعی را سخاوتمندانه به من آموخت)
حمید طهماسبی (خدای تجارت الکترونیک)
شاهین کلانتنری (خدای نویسندگی)
امین آرامش (ملقّب به آقای "کار نکن")
علی اختری (نوجوانی که بسیار زود مسیر زندگی‌اش را پیدا کرد)
نجمه عزیزی (شاعر و معمار همشهری من)
شهرزاد (استاد زندگی در زمان حال و استاد توصیف بی‌نظیر لحظه‌ها)
طاهره خباری (عاشق کتاب و کتاب‌خوانی)
معصومه شیخ‌مرادی (عاشق شعر و شاعری و البته صخره‌نوردی)
سارا درهمی (دختر خانمی که مثل خودم، دغدغۀ پیدا کردن مسیر زندگی‌اش را دارد)
پرنیان خان‌زاده (عاشق پیاده‌روی، شعر و بحث‌های فلسفی)
نسرین سجادی (یکی از بامعرفت‌ترین و شجاع‌ترین دوستان من)
کبرا حسینی (از متممی‌های کاردرستی که یکی از دغدغه‌های مشترک‌مان، درست‌نویسی است)
شیرین (به سختی می‌توان به نوشته‌هایش، دست رد زد)
یاور مشیرفر (به قول خودش:‌ یک دیوانه)
محسن سعیدی‌پور (علاقه‌مند به داستان‌های مینی‌مال)
محمدصادق اسلمی (آدمی درونگرا که معشوقۀ خودش را، کتاب می‌داند)
زهرا شریفی (تأملات و تألمات دختر خانمی نویسنده و همیشه خنده‌رو)
زینب رمضانی (دختری بلندپرواز که در اندیشۀ پولدار شدن، مهندس شدن و داستایوسکی شدن است)
پریسا حسینی (کسی که برای من، تداعی‌گر عکس و عکاسی است)
علی کریمی (استراتژیستِ محتوا)
بابک یزدی (استراتژیستِ محتوا)
محمدرضا زمانی (علاقه‌مند به مباحث بازاریابی و فروشندگی)
سحر شاکر (دختری که به عقد دائم لپ‌تاپ خویش درآمده است)