دست‌نوشته‌های سینا شهبازی


آدمی وِلگردم، روزگارم بد نیست!

جمله‌ای از این کتاب راهنما (4)

 پیش‌نوشت یک: برای دوستانی که برای اولین بار است که به اینجا تشریف آورده‌اند و مطالب بنده را می‌خوانند، بد نیست بگویم اگر می‌خواهید مطالبی از این دست را مطالعه کنید، می‌توانید پست های قبلی‌ام را ببینید و برایم کامنت بگذارید تا بتوانم بهتر و بیشتر، مفاهیم این آیات را بفهمم (+ و + و +). هرچه که باشد، مجموع دو فکر احتمالاً بهتر از یک فکر کار می‌کند.

پیش‌نوشت دو: نمی‌دانم چرا ولی هروقت که سعی می‌کنم عنوان این پست را انتخاب کنم، یک عنوان جالب به ذهنم می‌رسد. سعی می‌کنم مِن‌بَعد، همین عنوان را تا هرموقع که مطلبی برای گفتن و نوشتن داشتم، ادامه دهم.

اصل مطلب:

امروز صبح با آیه‌ای عجیب برخورد کردم.

آیۀ 143 سورۀ‌ نساء را نقل می‌کنم که خداوند می‌فرماید:

مُذَبْذَبینَ بَیْنَ ذلِکَ لا إِلی‏ هؤُلاءِ وَ لا إِلی‏ هؤُلاءِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبیل (+)

آنها افراد بی‌هدفی هستند که نه سوی این‌ها هستند و نه سوی آنها (در واقع نه در صف مؤمنان قرار دارند نه در صف کافران).و هرکس را خداوند گمراه کند، راهی برای (نجات) او نخواهی یافت. [ترجمۀ آیت‌الله مکارم شیرازی]

آنها را خودم بولد کردم تا کمی در مورد آن توضیح دهم. منظور از آنها، آن‌چنان که از آیات قبلی‌اش برداشت کردم، منافقان است.

به نظرم منافقان از کافران بدتر اند. نمی‌دانم چرا ولی آنچنان که قرآن توصیف‌شان می‌کند، حس خوبی نسبت به ایشان ندارم.

سعی کردم کمی بیشتر روی این آیه بمانم و فکر کنم و مصداقی برایش پیدا کنم تا شاید منظور خدا را بهتر درک کرده باشم. به نتیجۀ ناخوشایندی، برای خودم البته، رسیدم.

دریافتم که در میانِ دوستانم، هم از افراد مذهبی هستند و هم از افراد لامذهب. قاعدتاً این مورد، چیز بدی نیست و نمی‌توان آن را به سادگی نهی کرد. ولی یک چیزی که من را ترساند، این است که من فکر می‌کردم تمایل بیشتری به یک گروه دارم ولی احساس کردم در زندگی‌ام، هردو گروه را تأیید کرده‌ام و با هردو به یک اندازه نشست و برخاست کرده‌ام. احساس کردم هم خدا را می‌خواهم هم خرما را.

کمی ترس بَرَم داشت. نکند من هم جزو منافقان باشم؟‌ آن‌چنان که خدا می‌گوید هم سوی این‌ها هستند هم سوی آنها، من تا به حال چنین کرده‌ام. یعنی اگر کسی را می‌شناسم که اهل مشروبات الکلی است، دیگر حقّ ندارم با او سلام علیک کنم؟ مگر نه اینکه امیرِ مؤمنان به مالک اشتر فرمود: اگر شب‌هنگام کسی را در حال گناه دیدی، فردا به آن چشم نگاهش نکن، شاید سحر توبه کرده باشد و تو ندانی؟ خب الآن من دقیقاً چه گِلی بر سرم بگیرم؟

پی‌نوشتِ اختصاصی برای صاحب این کتاب (1): خدایا. دردسر و خوددرگیری کم داشتم، این مورد را هم اضافه کردی؟ از دست بندگانت که بعید می‌دانم کمکی برآید. دستِ کم خودت کمک کن و دستم را بگیر.

پی‌نوشتِ اختصاصی برای خوانندگان عزیزی که حوصلۀ کامنت گذاشتن دارند (2): سعی کرده‌ام دیدگاه محدودم را راجع‌به این آیه بنویسم. از دوستانی که نظر موافق یا مخالفی دارند که می‌توانند به درک بهتر من و دوستان‌شان کمک کند، خواهشمندم اینجا کامنت بگذارند. باور بفرمایید راه دوری نمی‌رود. دعای‌ ما هم بدرقۀ راه‌تان می‌شود.

سینا شهبازی ۲ نظر ۰
این خانۀ مجازی را برای این راه انداخته‌ام تا سعی کنم حرفی در دلم نماند و آنها را به اینجا منتقل کنم و خدای ناکرده غمباد نگیرم!
لازم به توضیح نیست که هرآنچه می‌خوانید، بُرشی از تجربیات زندگی من است که ممکن است با آن مخالف یا موافق باشید.
فراموش نکنیم که هرکسی حقّ اظهار نظر دارد پس بیاییم این حقّ را از هیچ کسی، به هیچ بهانه‌ای، سلب نکنیم.
وانگهی اگر با من موافق بودید، که فَبَها. اگر هم مخالف بودید و درعین‌حال احساس کردید قرار است کمکی بکنید، ممنون می‌شوم اگر نظرتان را برایم به اشتراک بگذارید. و اگر همچنان مخالف بودید و احساس می‌کنید که قرار است رنجیده‌خاطرم کنید، تمنّا می‌کنم به صورت چراغ‌خاموش، اینجا را ترک نمایید و من را به خدای خودم واگذار کنید.
باشد که همگی رستگار شویم.
"دانشجوی کوچکی از این کائنات،
سینا شهبازی"
پیوند ها
سینا شهبازی (وبلاگ جدید یک آدم معروف و مشهور)
محمدرضا شعبانعلی (معلمی که راه رفتن و نفس کشیدن واقعی را سخاوتمندانه به من آموخت)
حمید طهماسبی (خدای تجارت الکترونیک)
شاهین کلانتنری (خدای نویسندگی)
امین آرامش (ملقّب به آقای "کار نکن")
علی اختری (نوجوانی که بسیار زود مسیر زندگی‌اش را پیدا کرد)
نجمه عزیزی (شاعر و معمار همشهری من)
شهرزاد (استاد زندگی در زمان حال و استاد توصیف بی‌نظیر لحظه‌ها)
طاهره خباری (عاشق کتاب و کتاب‌خوانی)
معصومه شیخ‌مرادی (عاشق شعر و شاعری و البته صخره‌نوردی)
سارا درهمی (دختر خانمی که مثل خودم، دغدغۀ پیدا کردن مسیر زندگی‌اش را دارد)
پرنیان خان‌زاده (عاشق پیاده‌روی، شعر و بحث‌های فلسفی)
نسرین سجادی (یکی از بامعرفت‌ترین و شجاع‌ترین دوستان من)
کبرا حسینی (از متممی‌های کاردرستی که یکی از دغدغه‌های مشترک‌مان، درست‌نویسی است)
شیرین (به سختی می‌توان به نوشته‌هایش، دست رد زد)
یاور مشیرفر (به قول خودش:‌ یک دیوانه)
محسن سعیدی‌پور (علاقه‌مند به داستان‌های مینی‌مال)
محمدصادق اسلمی (آدمی درونگرا که معشوقۀ خودش را، کتاب می‌داند)
زهرا شریفی (تأملات و تألمات دختر خانمی نویسنده و همیشه خنده‌رو)
زینب رمضانی (دختری بلندپرواز که در اندیشۀ پولدار شدن، مهندس شدن و داستایوسکی شدن است)
پریسا حسینی (کسی که برای من، تداعی‌گر عکس و عکاسی است)
علی کریمی (استراتژیستِ محتوا)
بابک یزدی (استراتژیستِ محتوا)
محمدرضا زمانی (علاقه‌مند به مباحث بازاریابی و فروشندگی)
سحر شاکر (دختری که به عقد دائم لپ‌تاپ خویش درآمده است)