دست‌نوشته‌های سینا شهبازی


آدمی وِلگردم، روزگارم بد نیست!

حال و هوای این روزهای دل من

به دلایل مختلفی، ترجیح می‌دادم چندان از حال و هوای دلم حرفی نزنم. اما مگر می‌شود؟

صدایی در درونم می‌گفت: این همه وبلاگ راه انداخته‌ای برای همین روزها دیگر. بنویس و نگران نباش. من هم چون بچۀ حرف‌گوش‌کنی هستم، حرف صدای درونم را زمین نینداختم.

بگذریم.

محرم امسال هم شروع شد. محرم و رمضان، 2ماهی است که شدیداً به آنها علاقه‌مندم. محرم را بیشتر با غم و غصه در ذهنم پیوند خورده است و رمضان بیشتر با سختی‌های روزهای اول. خاصه این سال ها که ماه مبارک رمضان در تابستان افتاده بود و کمی اوضاع را سخت‌تر می‌کرد ولی خدا را شکر، هنوز زنده‌ایم.

از یک هفته قبل از محرم، حال و هوای دلم کمی عوض شده بود. قبلاً هم گفته بودم که با خودم زیاد آهنگ زمزمه می‌کنم ولی ناخودآگاه از یک زمانی به بعد، نوحه‌های مختلف در ذهنم می‌چرخید و آنها را با خودم تکرار می‌کردم.

جمعه 31شهریور 1396، کمی بیشتر حال و هوای دلم ابری بود. جمعه باشد. شب اول محرم هم باشد. شهر سیاه‌پوش شده باشد. صدای نوحه‌های قدیمی به گوش برسد. آخرین روز و شب تابستان هم باشد. فردایش هم شنبه باشد. هرچقدر هم که مرکز کنترل درونی داشته باشی، بالأخره ناخودآگاه حال و هوای دلت را به هم می‌ریزند و اشک را از دیدگانت جاری می‌سازند.

یک مداحی هست که بنی فاطمه به طرزی فوق‌العاده احساسی و زیبا آن را خوانده است و چند سالی است که هرسال اینجور موقع‌ها به آن گوش می‌دهم و دلم آرام می‌گیرد.

مجید بنی فاطمه - کربلا اللهم الرزقنا (فایل صوتی)

مجید بنی فاطمه - کربلا اللهم الرزقنا (فایل تصویری)

متأسفانه هنوز کربلا قسمتم نشده. هروقت هم می‌فهمم کسی از اطرافیانم کربلا نصیبش شده، علاوه بر خوشحالی و التماس دعا گفتن به او، ته دلم یک سؤال پیش می‌آید: پس کِی نوبت من می‌شود؟

نمی‌دانم چقدر این احساسم درست است، ولی فکر می‌کنم هنوز ته دلم،‌ آنچنان که باید و شاید برای این سفر آماده نیستم و حتی ته دلم آنقدری که باید،‌ اشتیاق ندارم. چراکه عزیزی به من گفته بود: اگر آنقدر صبر کنی که صبرت تمام شود و طاقتت طاق شود، مطمئن باش آن روز نوبت کربلا رفتن توست.

امیدوارم هرکسی در این روزها هرکجا که هست -چه داخل ایران چه خارج ایران، چه ایرانی چه غیر ایرانی- بتواند از این روزها نهایت استفاده را بکند و امیدوارم بتوانیم بیشتر از سال‌های قبل، امام حسین و کربلا را بشناسیم.

پی‌نوشت:

اگر عمری بود، در روزهای آینده برخی از مداحی‌های یزدی را هم در اینجا برای خودم و شما به اشتراک می‌گذارم. به نظرم حیف است محرم باشد و مداحی‌های یزدی‌ها را نشنیده باشید. چندان روی شهرم تعصب ندارم ولی سبک مداحی‌های یزدی‌ها -اگر منصف باشیم- متفاوت و البته دلنشین است.

دلم می‌خواست اینجا قولش را داده باشم تا این کار در دستور کار روزهای بعدم قرار بگیرد و فراموش نکنم.

ارادتمندِ شما،
سینا شهبازی.

سینا شهبازی ۰
زینب رمضانی
اسم اون شهید ’ جهاد مغنیه‘ است ... 

آخ که چقدر دلم می‌خواست یه برادر شبیه ’ جهاد‘ داشتم 
هنوز هم بعضی شب ها باهاش دردو دل میکنم 

چقدر بده که من لیاقت نداشتم و نتونستم چندان با شهیدای دوره زمونه‌مون آشنا بشم و ازشون کمک بگیرم.

صد حیف که چنین لیاقتی نداشتم و اطراف‌مون هم شهیدی نبوده که قلبم رو اونچنان که باید، به درد بیاره.
عکس‌های جهاد رو داشتم می‌دیدم. برخلاف اون بابا، خیلی متواضع به نظر می‌رسه. چقدرم چهره‌اش نورانیه.
چقدر خوبه که از زبون دو با دوتا از این بزرگواران آشنا شدم.
ممنونم ازت.

لیلا موسوی
سلام
من همیشه آرزوم کربلا بوده و هست ولی خب قسمتم نشده. 
انشاءالله زودتر قسمتت بشه و به آرزوت برسی. 
باهاتون کاملا موافقم امروز بطور اتفاقی یه مداحی یزدی به گوشم خورد خوب بود 

سلام لیلای عزیز.

امیدوارم یه روزی قسمت تو هم بشه. امیدوارم هرکسی ته دلش کربلا رو می‌خواد (که احتمالاً خیلی‌ها می‌خوان)، برای یه بار هم که شده بتونن تجربه‌اش کنن.
ممنونم ازت.
خدا رو شکر. امیدوارم بیشتر با نوحه‌های یزدی آشنا بشی. ان‌شاءالله خود مردم یزد هم همینقدر در نظرت خوب باشن.
راستی خیلی خوشحالم که دوباره اسمت رو اینجا می‌بینم دوست خوبم.

زینب رمضانی
اول از همه :
گفتی ’ مجید بنی فاطمه ‘ یاد یه خاطره‌ی دور افتادم ... 
یاد یه شهید عزیزی که خیلی دوستش داشتم و ارتباط معنوی خوبی باهاش برقرار کرده بودم 
ممنون که دوباره یادم انداختیش ...


دوم اینکه :
یادمه یه سال از تلویزیون مداحی های یزدی و هیئت های یزد رو دیده بودم ؛ چقدر منظم و باشکوه بود !
چقدر دلم میخاد یه سال محرم رو یزد باشم .
اگر اشتباه نکنم ’بامداد فلاحتی ‘ هم یکی از مداح های خوش صدای شهر شما باشه :)

سوم اینکه :
منم ماه رمضان رو خیلی دوست دارم چون وقتی یاد نه سالگیم و اولین سال روزه گرفتنم میفتم احساس غرور می‌کنم  وچقدر حیف که رمضان گذشته رو بخاطر ضعف جسمی نتونستم روزه بگیرم 

آخر از همه :
توی عاشورا و محرم کسی که بیشتر ازهمه منو تحت تاثیر قرار میده ’ عباس (ع)‘ هست !
شاید بخاطر اینکه اسم عموم عباسه 
شاید بخاطر ادب این بزرگوار
و شاید بخاطر پهلوانیش 
فقط میدونم خیلی دوستش دارم 

پی نوشت :
کتاب ’سقای آب و ادب ‘ از سید مهدی شجاعی رو حتما بخون 
حالی که آدم حین خوندنش داره وصف نشدنیه 
انگار عاشورا جلوی چشمت تکرار میشه 

التماس دعا 

1
فکر می‌کنم می‌دونم کی رو می‌گی. اگه اسم اون شهید عزیز «محسن» هست، احتمالاً درست حدس زده باشم.
2
آره برای خودمم سؤاله چطوری ما اینقدر خوب هماهنگ می‌شیم. ولی برای ما عادی شده. بقیه که می‌بینن، یه خرده براشون غیرعادی به نظر می‌رسه.
اتفاقاً توی محرم، غیر یزدی توی شهر زیاد می‌شه. کاش یه سال هم تو بیای یزد، به خصوص توی تاسوعا عاشورا. می‌برمت یه جا که همۀ هیأت‌های معروف یزد رو یه جا به صورت زنده ببینی.
دقیقاً. اتفاقاً من فکر نمی‌کردم اینقدر معروف شده باشه. خوشحالم که علاوه بر شیرینی حاج خلیفه، یه بامداد فلاحتی هم داره یزد.
3
من اولین سالی که روزه گرفتم رو اصلاً یادم نیست.
فدای سرت خواهر. مادر من هم به خاطر مریضی‌اش چند سالیه که نمی‌تونه بگیره. خدا رو شکر که خدا -به صورت تلویحی- توی این زمینه گفته حاضر نیستم خودتون رو اذیت کنید.
شما بدون روزه، خیلی بیشتر از امثال منی که فقط ظواهر رو رعایت می‌کنیم، اون بالا بالاها جایگاه داری. اینو مطمئنم.
4
ممنونم ازت بابت معرفی کتاب. یه جا نوشتمش تا در اسرع وقت بخرم و بخونمش.
اتفاقاً یه کتاب در مورد امام حسین و کربلا دارم می‌خونم که شدیداً من رو متأثر کرده ولی هنوز حیفم میاد ازش اسمی بیارم. شاید توی پست‌های بعدی اگه حرف کم آوردم، بهش گریزی بزنم.
5
خیلی خوشحالم که یه همچین کامنت پرمحتوا و طولانی‌ای نوشتی. این وقت گذاشتن‌هات برام بی‌نهایت ارزشمنده. امیدوارم که لیاقت دوست خوبی چون تو رو داشته باشم.
چشم حتماً دعات می‌کنم. تو هم من رو توی این روزها فراموش نکن.
(پی‌نوشت اختصاصی: مدتیه می‌خوام اسمت رو توی پیوندهای وبلاگم بنویسم اما نمی‌دونم چه توضیح درخوری جلوی اسمت بنویسم. اینه که هنوز با خودم دارم کلنجار می‌رم. خواستم بگم در جریان باشی، ضمن اینکه خواستم ازت اجازۀ این کار رو هم گرفته باشم.)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
این خانۀ مجازی را برای این راه انداخته‌ام تا سعی کنم حرفی در دلم نماند و آنها را به اینجا منتقل کنم و خدای ناکرده غمباد نگیرم!
لازم به توضیح نیست که هرآنچه می‌خوانید، بُرشی از تجربیات زندگی من است که ممکن است با آن مخالف یا موافق باشید.
فراموش نکنیم که هرکسی حقّ اظهار نظر دارد پس بیاییم این حقّ را از هیچ کسی، به هیچ بهانه‌ای، سلب نکنیم.
وانگهی اگر با من موافق بودید، که فَبَها. اگر هم مخالف بودید و درعین‌حال احساس کردید قرار است کمکی بکنید، ممنون می‌شوم اگر نظرتان را برایم به اشتراک بگذارید. و اگر همچنان مخالف بودید و احساس می‌کنید که قرار است رنجیده‌خاطرم کنید، تمنّا می‌کنم به صورت چراغ‌خاموش، اینجا را ترک نمایید و من را به خدای خودم واگذار کنید.
باشد که همگی رستگار شویم.
"دانشجوی کوچکی از این کائنات،
سینا شهبازی"
پیوند ها
سینا شهبازی (وبلاگ جدید یک آدم معروف و مشهور)
محمدرضا شعبانعلی (معلمی که راه رفتن و نفس کشیدن واقعی را سخاوتمندانه به من آموخت)
حمید طهماسبی (خدای تجارت الکترونیک)
شاهین کلانتنری (خدای نویسندگی)
امین آرامش (ملقّب به آقای "کار نکن")
علی اختری (نوجوانی که بسیار زود مسیر زندگی‌اش را پیدا کرد)
نجمه عزیزی (شاعر و معمار همشهری من)
شهرزاد (استاد زندگی در زمان حال و استاد توصیف بی‌نظیر لحظه‌ها)
طاهره خباری (عاشق کتاب و کتاب‌خوانی)
معصومه شیخ‌مرادی (عاشق شعر و شاعری و البته صخره‌نوردی)
سارا درهمی (دختر خانمی که مثل خودم، دغدغۀ پیدا کردن مسیر زندگی‌اش را دارد)
پرنیان خان‌زاده (عاشق پیاده‌روی، شعر و بحث‌های فلسفی)
نسرین سجادی (یکی از بامعرفت‌ترین و شجاع‌ترین دوستان من)
کبرا حسینی (از متممی‌های کاردرستی که یکی از دغدغه‌های مشترک‌مان، درست‌نویسی است)
شیرین (به سختی می‌توان به نوشته‌هایش، دست رد زد)
یاور مشیرفر (به قول خودش:‌ یک دیوانه)
محسن سعیدی‌پور (علاقه‌مند به داستان‌های مینی‌مال)
محمدصادق اسلمی (آدمی درونگرا که معشوقۀ خودش را، کتاب می‌داند)
زهرا شریفی (تأملات و تألمات دختر خانمی نویسنده و همیشه خنده‌رو)
زینب رمضانی (دختری بلندپرواز که در اندیشۀ پولدار شدن، مهندس شدن و داستایوسکی شدن است)
پریسا حسینی (کسی که برای من، تداعی‌گر عکس و عکاسی است)
علی کریمی (استراتژیستِ محتوا)
بابک یزدی (استراتژیستِ محتوا)
محمدرضا زمانی (علاقه‌مند به مباحث بازاریابی و فروشندگی)
سحر شاکر (دختری که به عقد دائم لپ‌تاپ خویش درآمده است)