پیشنوشت: همین چندروز پیش بود که داشتم پیام اختصاصی متمّم رو میخوندم که یهو با واژهای روبهرو شدم که تا حالا اصلاً نشنیده بودم: "استریوتایپ". طبق روال معمول و برحسب عادت کنجکاویم، یه سرچ ساده کردم و با چندتا لینک مواجه شدم و از بین اونا، سایت شخصی محمّدرضا شعبانعلی رو ترجیح دادم تا ببینم نظر شخصی او راجع به این قضیه چیه (بد نیست اگر حوصله دارید، یه سری به این صفحه بزنید. شاید خیلی چیزهای بهتری هم یاد گرفتید).
استریوتایپ، اونجوری که من فهمیدم، یعنی قالبی اندیشیدن. یعنی به دلیل اینکه به جامعه یا گروه خاصّی تعلّق داریم (گروه مردان، یزدیها، تهرانیها، شهریوریها و...)، بر اون اساس هم مورد قضاوت قرارمیگیریم. یادمون باشه که استریوتایپی که قبلاً ابزاری برای زندگی بهتر و راحتتر بوده، امروزه شاخصی برای سنجش عقبماندگی فکری و فرهنگی حساب میشود.
همۀ اینها رو گفتم تا شما، و البتّه خودم، رو توجیه کنم و بگم همۀ اینها رو میدونم ولی بازم نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و این قضیه رو نگم.
الآن تقریباً وسط ماه رمضان هستیم و خوب و بد هرچه که بود، تا اینجا گذشته. تا سه سال پیش توی یزد زندگی میکردم و از اون موقع تا الآن، اکثر اوقات -بهخاطر دانشجو بودنم- تهرانم.
راستش یه مدّته ناخودآگاه توی ذهنم یه مقایسههایی انجام میدم. به خودم میگم چه خوب بود شهر خودم که بودم (انگار اینجا قلمرو دشمن ئه!) اکثریّت مردم روزه میگرفتند و حرمت روزهدارها رو حفظ میکردند. توی تهرون امّا، کمتر شاهد این قضیه هستم. بخوام بهتر بگم، یزد که بودم اگر کسی روزه نمیگرفت تعجّب میکردم ولی تهران که هستم، اگر کسی روزه بگیره تعجّب میکنم. شاید ذات شهر اینجویه و شاید هم فکر میکنن اینجوری خیلی روشنفکرتر به نظر میرسن و راحتتر میتونن زندگی کنن. هر عقیدهای هم داشته باشن کاملاً محترمه. ولی خب من هم حقّ نظردادن دارم. ناگفته نماند که این طرز تفکّر منه و قرار نیست من درست فکر کنم. چه بسا امثال من که فقط از روزهداری، نخوردن و نیاشامیدن نصیبمون میشه و چه بسا افرادی که روزه نمیگیرند و هرنفس و هر قدمشون، برای این کشور داره ارزشآفرینی میکنه و من جلوشون سر تعظیم فرود میارم.
اصلاً هم دوست ندارم درگیر استریوتایپ بشم و بگم که یزدیها فلان و تهرانیها فلان. چون این نکته رو هم خیلی خوب میدونم که تهران شهری است که اکثراً اصالتشون تهرانی نیست. از برادران ترک به وفور اینجا پیدا میشن. از همشهریهای منم کم نیستن اتّفاقاً. از شمال و جنوب ریختن تهران برای زندگی (شاید فکر کردن خبریه). ولی درک این قضیه برای من، دست کم توی این زمان، یه خرده سخته. ناسلامتی ما مسلمونیم و باید الگوی بقیه باشیم. روزه هم جزو معدود مواردی است که خدا توی قرآن بر هر مسلمانی -که تواناییش رو داره- واجب کرده ولی گویا از چندروز قبل از ماه رمضون، خیلیها قراره مریض و بدحال و بیحال بشن. بگذریم که دارم درگیر قضاوت میشم.
فقط خواستم بگم که این تفاوتها همهجا هست. اگر جایی رفتید و دیدید مثل شما رفتار نمیکنن، (مثل من) تعجّب نکنید. به هرحال همین تفاوتهاست که به زندگی ما آدمها معنی میبخشه. امیدوارم هرکسی در هرموقعیّتی که هست، بهترین کاری که از دستش بر میاد رو انجام بده و پیش خودش و خدای خودش، راضی و سربلند باشه.
بد نیست این جملۀ آخر رو هم به خودم بگم که: آدمها رو همونطوری که هستن بپذیریم. اگر همه مثل ما بودند، زندگی خیلی کسلکننده میشد. ببخشید که رودهدرازی کردم و ممنونم که وقت گذاشتید.