سبک گوش دادن من به موسیقی کمی متفاوت از بقیه است.
به ندرت پیش میآید که به صورت دقیق و با حواسّ جمع (شش دنگ)، به متن آهنگ و آنچه که خواننده آن را میخواند، توجّه کنم.
بیش از آنچه که تصوّرش را بکنید، گوشِ من، موسیقیِ متن و موسیقیِ آهنگ زا میشنود. شاید به خاطر همین چیزها بود که به این نتیجه رسیدم که احتمالاً میتوانم آیندۀ موسیقایی درخشانی داشته باشم و بتوانم مفهوم Flow را لمس کنم. نمیدانم، فقط میدانم احتمالش هست (اگر حوصلۀ خواندن داشتید، بد نیست سری به جمعهها با شاهین (2) بزنید).
حتی خاطرم هست که یکبار من و همکارم به صورت همزمان داشتیم به یک آهنگ گوش میدادیم. برگشتم و به او گفتم: فلانی. نمیشود آهنگ غمگین نگذاری؟ دلم گرفت.
او هم برگشت و گفت: کجای این آهنگ غمگین است؟ اینقدر شاد است. گوش کن ببین خوانندهاش چه میگوید.
برایم کمی سخت بود ولی فهمیدم واقعاً حقّ با اوست. من بیشتر داشتم به آهنگِ موسیقی گوش میدادم و او بیشتر به متنِ موسیقی. او هم به اندازۀ من غافلگیر شد که چه جالب است که آهنگِ یک متن شاد، غمگین است.
از این مقدّمات که بگذریم، شاید بد نباشد اعتراف کنم که دوست نداشتم در وبلاگم آهنگ و موسیقی بگذارم. نه به خاطر اینکه شاید اسلام در خطر بیفتد، نه. به خاطر اینکه احساس کردم شاید بتوانم با نوشتنهای زیادم، حرف مفیدی بزنم که اگر مخاطبی آن را خواند، احساس تلف شدن وقتش را نداشته باشد و خوشحال باشد، حتی اگر مخالف عقاید او حرف زده باشم.
این شد که تصمیم گرفتم از خوانندههای مورد علاقهام بگویم. به لطف قدیمیترها، آهنگهای افرادی که از نسل من نبودهاند را نیز گوش کردهام و گاهی به دلم نشسته است.
از هایده و مهستی که نمیتوانم اسمی ببرم ولی آنهایی که میتوانم نام ببرم، شاید بد نباشد بدانید از یک طرف آهنگهای شجریان (هم پدر، هم پسر)، علی زند وکیلی، احسان خواجهامیری، رضا صادقی، بابک جهانبخش و پازلباند را دوست دارم و از طرفی آهنگهای شادمهر عقیلی و معین نیز شدیداً به دلم مینشیند. خدا همهشان را حفظ کند. البته مسلماً افراد دیگری هم هستند که به آنها علاقه دارم ولی عجالتاً همین افراد را یادم آمد.
رستاک هم آهنگهای فوقالعادهای میخواند ولی جز چند مورد، نتوانستم با آنها ارتباط برقرار کنم. با عباس قادری و حبیب نیز نتوانستم ارتباط محکمی برقرار کنم، هرچند که آنها نیز احتمالاً طرفدارانِ به مراتب بیشتری نسبت به خوانندههایی که من نامشان را بردم، دارند ولی خب به دلِ من ننشستند.
عذر میخواهم که کمی طولانی شد. بهتر است بروم سرِ اصل مطلب.
مدتی است که وقت و بیوقت، هروقت که فرصتی به من دست دهد و بتوانم استراحت کنم و یا بخواهم آهنگی گوش بدهم، یک آهنگ ثابت را گوش میدهم که نسبتاً هم جدید است.
آهنگی است از بابک جهانبخش به نام دیوونه جان. دقیقاً از ثانیۀ 49 آهنگ است که من را دیوانۀ خود کرده است و ترکیب صدای فوقالعادۀ بابک و موسیقی محشر آن، نمیتواند من را به سمت آهنگ دیگری جذب کند. امیدوارم دست از سر بابک بردارم و به سراغ آهنگهای دیگر بروم و تجربههای جدیدی را امتحان کنم.