احتمالاً شما هم مثل من، بارها و بارها این جملۀ حکیمانۀ امیرکبیر را شنیده و خواندهاید که گفته است:
اگر نیت یک ساله دارید، برنج بکارید.
اگر نیت ده ساله دارید، درخت غرس کنید.
اگر نیت صد ساله دارید، آدم تربیت کنید.
با خودم خلوت کردم. به وضعیت کشور خودم فکر کردم. دیدم چندان به این جمله اعتقادی نداریم و اگر هم اعتقادی هم هست، صرفاً به همان کلمات خلاصه میشود و به مرحلۀ عمل نرسیده است.
میپرسید چرا؟ خب شما خودتان قضاوت کنید. من فقط داستانهایی که شنیدم و آنچه را که دیدهام، نقلِ به مضمون میکنم.
1
معلمی داشتم که بسیار فهمیده بود و البته پا به سن گذاشته. ایشان را آنچنان که باید، نشناختیم. یعنی وقتی شناختیم که دیگر دیر شده بود.
برایمان تعریف (و درد دل) میکرد که:
ژاپنیها محصولاتی که تولید میکنند، آنهایی که کیفیت خوبی داشته باشد را به کشورهای دیگر صادر میکنند و آنهایی که چندان کیفیت نداشته باشند را برای خود کنار میگذارند و استفاده میکنند و اتفاقاً با افتخار هم این کار را انجام میدهند.
خوب خاطرم هست که وقتی این را شنیدیم، در دلمان خندیدیم. پیش خودمان لابد میگفتیم: چه کاری است؟ خب چرا آنهایی که کیفیت خوبی دارند را برای خودشان نگه نمیدارند؟
همین معلم نازنین ادامه میداد که در ایران برعکس این ماجرا است. یعنی ما سعی میکنیم کالاهای بیکیفیت خودمان را نخریم و استفاده نکنیم و حتی کالایی با کیفیت بهتر و قیمت بالاتر از خارج کشور، وارد کنیم و آن را استفاده کنیم.
کاری به استدلال درست و غلطش ندارم که یقیناً برای کسی مثل من که در این زمینه مطالعهای نداشته است، از این مباحث حرف زدن چندان منطقی نیست.
ولی توجیهاش به دلم نشست. به فهم و شعور بالای آنها غبطه میخوردم. نه اینکه ما کمشعور باشیم ولی احتمالاً اگر شما هم آن روز سر آن کلاس میبودید، چنین کاری را ناخودآگاه در دلتان تحسین میکردید.
2
استادی داشتم در ترم اول دانشگاه که میگفت:
خارجیها (دقیقاً یادم نیست کدام کشور را میگفتند) به مقاطع ابتدایی و مقاطع پایینتر -بر خلاف ما ایرانیها- بسیار اهمیت میدهند.
میدانید چرا؟ چون آنها به این نتیجه رسیدهاند که اگر این آدمیزاد از ابتدا درست تربیت شود، میتواند سرنوشت جامعه را تغییر دهد.
در ادامه هم وضعیت خودمان را نقد میکرد و میگفت:
ما چه کار میکنیم؟ همۀ تلاشمان این است که هیأت علمی شویم. هیچوقت هم فکر نمیکنیم اگر کسی سالیان سال در یک سیستم آموزشی نادرست درس خوانده باشد و آموزش دیده باشد، چگونه میتواند طی چند سال عوض شود؟
بعد از این ماجراهای بهظاهر نامربوط، همیشه با خودم فکر میکنم که: چگونه میتوانیم کاری کنیم که مردمان ما نیز مانند مردمان کشورهای توسعهیافته، بیشتر از قبل به مقاطع تحصیلی پایینتر و جوانترها بها بدهند؟
راهکار چندان مناسبی به ذهنم نرسید اِلّا اینکه آنقدر ارج و قرب معلمهای ابتدایی و راهنمایی را بالا ببریم که به جای سر و کله زدن برای هیأت علمی شدن، تلاش نیروی انسانی تحصیلکرده و توانمند این باشد که به مقاطع پایینتر بیاید و با بچهها سر و کله بزند و ریشهای بچههای این خاک و بوم را تربیت کند.
ارج و قرب هم راههای مختلفی دارد. سادهترین نمونۀ این ارج و قرب میتواند پاداشهای مادی فوقالعاده و حقوقهای منصفانه باشد تا افراد تحصیلکردۀ ما، به چنین سمت و سویی جذب شوند. شاید اگر چنین شرایطی پیش بیاید، راحتتر بتوان به آیندهای روشن امیدوار بود.
ارادتمندِ شما،
سینا شهبازی.