دست‌نوشته‌های سینا شهبازی


آدمی وِلگردم، روزگارم بد نیست!

سبک و سیاق عزاداری مردمان یزد

پیش‌نوشت:

دوست داشتم این نوشته را فردا منتشر کنم. احساس کردم دغدغۀ فکری کمتری خواهم داشت (نه که الآن خیلی دغدغۀ فکری دارم) ولی حیفم آمد جمعه‌ها با شاهینم را به این زودی خراب کنم. و از آنجایی که می‌خواستم قبل از ایام تاسوعا و عاشورا چنین نوشته‌ای را منتشر کنم، ناچار شدم که امشب آن را بنویسم. گفتم که در جریان باشید.

اصل نوشته:

در یکی از نوشته‌های قبلی‌ام قول داده بودم که در مورد نوحه‌های یزد بنویسم. به هرحال "مرد است و قولش" و من هم ناچاراً می‌بایست مرد بودنم را به این شیوه اثبات کنم.

تعریف از خود نباشد، نوحه‌های یزد واقعاً معرکه‌اند. سبک جالبی دارند. شاید برای یزدی‌ها (از جمله خودم) کمی عادی شده باشد ولی فکر نمی‌کنم برای ساکنینِ غیرِ یزد، عادی شود. به هرحال، بی‌دلیل نیست که لقب «حسینیۀ ایران» را به آن داده‌اند.

چون خواه‌ناخواه این پست طولانی خواهد شد، بهتر است دیگر پرحرفی نکنم و یکراست بروم سراغ اصل مطلب.

طبعیتاً نمی‌توان گفت قدیمی‌ترین هیأت‌های یزد، بهترین هستند. همچنانکه نمی‌توان گفت اگر هیأتی در یکسال جزو بهترین‌ها بود، هرسال همین روند ادامه خواهد داشت.

اما اگر بخواهید سلیقۀ نگارنده را دنبال کنید، بد نیست هیأت‌هایی که (معمولاً) هرساله دنبال می‌کنم را برای‌تان نام ببرم تا اگر دوست داشتید، شما نیز امسال پیگیرشان باشید.

1
هیأت چهارمنار یکی از هیأت‌های قدیمی یزد است و شاید برای‌تان جالب باشد که بدانید اسامی بسیاری از هیأت‌ها، از یکی از محله‌های یزد گرفته شده است که این هیأت نیز از این قاعده مستثنی نیست.

نوحه‌های این هیأت چند سالی است که توسط استاد ابراهیمی خوانده می‌شود و انصافاً جزو بهترین صداهای یزد است. اگر هم عملاً چنین نباشد، به نظر من که چنین است. یادم نمی‌رود نوحۀ زیبای‌شان در سال 94 را که چقدر صدا کرد و آنقدر آن را گوش دادم تا آن را از بَر شدم.

شاید اگر تا به حال از این هیأت نوحه‌ای را گوش نداده‌اید، بد نباشد که نوحۀ سال 91شان را که به نظرم یکی از بهترین‌های این هیأت بود را گوش دهید.

هیأت چهار منار یزد - خدایا ای کاش، دوباره برخیزد (محرم سال 1391)

(بر گفتۀ منابع متعدد، صدای ریز و تیزی که گه‌گاهی شنیده می‌شود، صدای پسرِ این بزرگوار است.)

2
هیأت شیخداد یکی دیگر از هیأت‌هایی نامیِ یزد است. سابق، نوحه‌خوانی این هیأت توسط حسین فلاحتی (پدر) انجام می‌شد و در این سال‌ها توسط بامداد فلاحتی (پسر) انجام می‌شود.

هیأت شیخداد یزد - ای کوفیان بی‌وفا، امروز ماییم و شما

میان‌نوشت: وقتی اسم بامداد رو از دوست خوبم لیلا شنیدم، تعجب کردم. به خودم گفتم صد در صد منظورش بامداد فلاحتی (همان نوحه‌خوان خودمان) نیست ولی وقتی نوشتۀ او را خواندم، یکه خوردم. کمی احساس غرور کردم به خاطر اینکه علاوه بر شیرینی یزدی، یک خواننده هم شهرت پیدا کرده است و مایۀ افتخار یزد و البته کشور شده است.

3
هیأت باغ گندم را به یک دلیل مشخص، بیشتر دوست دارم. چون وقتی سال‌های نوجوانی عمرم (سال‌های راهنماییِ زمان ما که معادل سال ششم تا هشتم بچه‌های امروزی است) را می‌گذراندم، در مدرسه جوادالائمه مشغول تحصیل بودم و مشاور مدرسۀ ما، بر حسب اتفاق، نوحه‌خوان این هیأت بود (سعید میرزایی). طبیعی است که چنین سوگیری مثبتی به این هیأت داشته باشم و به آن علاقه داشته باشم.

هیأت باغ گندم یزد - زده خیمه به کربلا زینب

(فایل تصویری این نوحه را پیدا نکردم. این فایل صوتی را هم از اینجا پیدا کردم.)

4
هیأت پنبه‌کاران یزد را چند سالی است که پیگیری می‌کنم. به نسبت هیأت‌های قبلی، فکر نمی‌کنم قدمت کمتری داشته باشد ولی نمی‌دانم چرا چند سال اخیر است که نوحه‌های آن به دلم می‌نشیند.

یادم نمی‌رود وقتی داشتم به چشم خریدار به این هیأت و واکنش اطرافیان نگاه می‌کردم، خارجی‌های زیادی را دیدم که از گوشه و کنار و با اشتیاق فراوان، آنها را دنبال می‌کردند. لبخندی که آن موقع گوشۀ لبم نقش بست را هرگز فراموش نمی‌کنم.

هیأت پنبه کاران یزد - الله اکبر

(وقتی شنیدم سال قبل آقای وطن‌خواه، نوحه‌خوان کاردرست این هیأت دیگر نمی‌خواند، کمی ناراحت شدم و البته کمی متعجب شدم. البته می‌دانم که شما هم مثل من علاقه‌ای به شنیدن شایعات ندارید.)

5
هیأت بعثت یزد را بیش از بقیۀ هیأت‌ها دوست دارم. طبیعی است که وقتی چند سال کودکی و نوجوانی را در یک هیأت سینه بزنید، علاقه‌تان به آن هیأت بیشتر از سایرین خواهد بود. به هرحال گفته‌اند: حُبُّ الشیءِ یُعمی و یُصِمّ (علاقه به چیزی، انسان را کور و کر می‌کند).

جدای از آن، پدر بزرگ مرحوم بنده (حاج حسین دستگاهدار) نیز پرچم‌دار این هیأت بوده‌اند و طبیعی است که نوه‌هایشان به این هیأت عِرق داشته باشند. اما صد حیف که ایشان را دیر شناختم.

بگذریم.

در مورد هیأت بعثت، حرف زیاد است. دوست دارم بگویم کمی رنگ و بوی متن‌های این هیأت سیاسی است و حتی موافقین و مخالفین زیادی دارد ولی تا آنجا که من دیده‌ام، موافقین بیشتری داشته. نظر من را نسبت به سیاست می‌دانید و من خواستم اینجا صرفاً چنین بحثی را مطرح کرده باشم. ضمن اینکه احتمالاً می‌دانید که یکسال، کلیپ این هیأت را در یکی از شبکه‌های خارجی نشان دادند و قصد ایجاد اختلاف در جامعه را داشتند که خدا را شکر چنین اتفاقی نیفتاد.

نوحه‌ای که انتخاب کرده‌ام، مربوط به چندسال پیش است. آن زمان، آقای علی ساکت نوحه‌خوان هیأت بودند و بنده از همان اول که ایشان را دیدم، یک دل نه صد دل عاشق و دلباخته‌شان شدم، نمی‌دانم چرا گه‌گاهی این‌چنین مهر کسی به دلم می‌افتد که احتمالاً در میان نوشتن چنین پستی، چندان هم مهم نباشد.

هیأت بعثت یزد - باز به نام خدا

(هم پدر بزرگوار بنده در این کلیپ حضور دارند هم شخص شخیص بنده. ولی امیدوارم به خاطر کیفیت نه چندان مناسب کلیپ، نتوانید من را تشخیص دهید. به هرحال دیدن آدم در آن وضعیت، برای من احساس خوبی ندارد.)

پی‌نوشت یک:

به خاطر خستگی، نمی‌توانم بیش از این ادامه دهم. امیدوارم بقیۀ دوستان من را ببخشند و خوشحالم که مخاطبان فرهیختۀ این خانۀ مجازی، می‌دانند که هیأت‌های نامی دیگری هم وجود دارند که با یک سرچ ساده می‌توانند آنها را پیدا کنند.

این‌هایی را هم نام بردم، صرفاً به عنوان سلیقۀ شخصی به آن‌ها گوش دهید نه چیز بیشتر.

با این‌ حال، به نظرم بی‌انصافی است که نامی از یزد و نوحه‌هایش آورده باشم و اسمی از حسین سعادتمند و مداحی فوق‌العادۀ "نهاد پا در فرات" به میان نیامده باشد. خداوند روحش را قرین رحمت قرار دهد.

پی‌نوشت دو:

خوشحال می‌شوم اگر همۀ این کلیپ‌ها را تماشا کردید، به من بگویید از کدام هیأت و کدام مداحی بیشتر خوش‌تان آمد (و احیاناً چرا)؟

ارادتمندِ شما،
سینا شهبازی.

سینا شهبازی ۰
زینب رمضانی
گفتن نداره که هیئت های یزد بی نظیر و حیرت انگیز هستن 
من که هرسال عاشورا از دیدن مراسم عزاداری مردم یزد مست میشم 

راستش صدای بامداد فلاحتی رو بیشتر از بقیه دوست دارم ؛ چراشو نمیدونم ولی یه حس خوبی بهم میده ...

کاش قسمت بشه و یک سال محرم توی یزد عزاداری کنم چون خیلی دلم میخاد این نظم حیرت انگیز و این شور بی نظیر رو از نزدیک ببینم 


پی نوشت :
چند وقته حس می‌کنم قلمم خشکیده ؛ خوش به حال تو که اینقدر خوب میتونی بنویسی 

خدا را شکر که تو هم به دلت نشسته این سبک عزاداری.

راستش رو بخوای، منم خیلی دوستش دارم. البته صداشو. ولی یکی دیگه‌شون رو بیشتر دوست دارم.
امیدوارم قسمت بشه که روزی به اینجا سر بزنید و بتونیم پذیرایی خوبی ازتون به عمل بیاریم بانو.
جواب به پی‌نوشت:
توی این مدت، فهمیدم که فقط باید بنویسم. بد هم شد، شد. همیشه که قرار نیست خوب بشه. من فقط وظیفه‌ام اینه که یه پست بنویسم. بالأخره از یه روز به بعد، اکثر پست‌هام خوب از آب در میاد. البته اینی که گفتم، چندسال احتمالاً زمان می‌بره.
راستی، نوشتن این پست به اندازۀ نوشتن 3-4 پست در خوشبینانه‌ترین حالت ازم زمان و انرژی گرفت. فکر کنم دیگه علاقه‌ای به نوشتن از یزد نداشته باشم!

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
این خانۀ مجازی را برای این راه انداخته‌ام تا سعی کنم حرفی در دلم نماند و آنها را به اینجا منتقل کنم و خدای ناکرده غمباد نگیرم!
لازم به توضیح نیست که هرآنچه می‌خوانید، بُرشی از تجربیات زندگی من است که ممکن است با آن مخالف یا موافق باشید.
فراموش نکنیم که هرکسی حقّ اظهار نظر دارد پس بیاییم این حقّ را از هیچ کسی، به هیچ بهانه‌ای، سلب نکنیم.
وانگهی اگر با من موافق بودید، که فَبَها. اگر هم مخالف بودید و درعین‌حال احساس کردید قرار است کمکی بکنید، ممنون می‌شوم اگر نظرتان را برایم به اشتراک بگذارید. و اگر همچنان مخالف بودید و احساس می‌کنید که قرار است رنجیده‌خاطرم کنید، تمنّا می‌کنم به صورت چراغ‌خاموش، اینجا را ترک نمایید و من را به خدای خودم واگذار کنید.
باشد که همگی رستگار شویم.
"دانشجوی کوچکی از این کائنات،
سینا شهبازی"
پیوند ها
سینا شهبازی (وبلاگ جدید یک آدم معروف و مشهور)
محمدرضا شعبانعلی (معلمی که راه رفتن و نفس کشیدن واقعی را سخاوتمندانه به من آموخت)
حمید طهماسبی (خدای تجارت الکترونیک)
شاهین کلانتنری (خدای نویسندگی)
امین آرامش (ملقّب به آقای "کار نکن")
علی اختری (نوجوانی که بسیار زود مسیر زندگی‌اش را پیدا کرد)
نجمه عزیزی (شاعر و معمار همشهری من)
شهرزاد (استاد زندگی در زمان حال و استاد توصیف بی‌نظیر لحظه‌ها)
طاهره خباری (عاشق کتاب و کتاب‌خوانی)
معصومه شیخ‌مرادی (عاشق شعر و شاعری و البته صخره‌نوردی)
سارا درهمی (دختر خانمی که مثل خودم، دغدغۀ پیدا کردن مسیر زندگی‌اش را دارد)
پرنیان خان‌زاده (عاشق پیاده‌روی، شعر و بحث‌های فلسفی)
نسرین سجادی (یکی از بامعرفت‌ترین و شجاع‌ترین دوستان من)
کبرا حسینی (از متممی‌های کاردرستی که یکی از دغدغه‌های مشترک‌مان، درست‌نویسی است)
شیرین (به سختی می‌توان به نوشته‌هایش، دست رد زد)
یاور مشیرفر (به قول خودش:‌ یک دیوانه)
محسن سعیدی‌پور (علاقه‌مند به داستان‌های مینی‌مال)
محمدصادق اسلمی (آدمی درونگرا که معشوقۀ خودش را، کتاب می‌داند)
زهرا شریفی (تأملات و تألمات دختر خانمی نویسنده و همیشه خنده‌رو)
زینب رمضانی (دختری بلندپرواز که در اندیشۀ پولدار شدن، مهندس شدن و داستایوسکی شدن است)
پریسا حسینی (کسی که برای من، تداعی‌گر عکس و عکاسی است)
علی کریمی (استراتژیستِ محتوا)
بابک یزدی (استراتژیستِ محتوا)
محمدرضا زمانی (علاقه‌مند به مباحث بازاریابی و فروشندگی)
سحر شاکر (دختری که به عقد دائم لپ‌تاپ خویش درآمده است)