خدا را شاکرم که میتوانم هفتۀ دیگر، این تمرین نویسندگی (جمعهها با شاهین) را انجام دهم و تکلیفم را دستِ کم با خودم مشخص کنم.
تمرین این هفته:
#فقط3خط دربارۀ سوالی که بارها و بارها در زندگی از خودتان میپرسید بنویسید.
پاسخ من:
همیشه برایم علامت سؤال بوده است که چرا به این دنیا آمدهام؟ قاعدتاً تا آنجایی که من فهمیدهام، هرکسی در این دنیا رسالتی دارد. هرکسی برای کاری پا به این دنیا گذاشته است و به نظرم اگر کسی نتواند در چنین مسیری حرکت کند، تو گویی که انگار زندگی را اصلاً نفهمیده است.
یکی ممکن است آمده باشد تا مرزهای علم را به جلو ببرد (مثل بوعلی سینا)، یکی شاید آمده باشد تا چیزی را که بقیه به سادگی از کنار آن میگذشتند و به آن توجه نمیکردند را به بقیه نشان دهد (مثل نیوتن)، یکی شاید آمده باشد تا به اطرافیانش حالی کند که میتواند با دیوانهبازیهایش، معادلات جهان را به هم بریزد و همۀ حواسها را به سمت و سوی خود بکشاند (مثل استیو جابز) و بسیاری از افراد دیگر که اگر دیگران نمیدانستند برای چه پا به عرصۀ وجود گذاشته، خود او بیشتر و بهتر میدانسته که هدفش چیست و به کجا میرود.
هرازچندی که با خودم خلوت میکنم، از پاسخ دادن به این سؤال ساده در میمانم که: از کجا آمدهام؟ آمدنم بهر چه بود؟ اگر من فردا روزی بمیرم، آیا اسمی از من خواهد ماند؟ آیا توانستهام کمی برای خودم و جامعهام مفید باشم؟ آیا توانستهام هدف اصلی خودم را تشخیص دهم، ولو اینکه نتوانسته باشم به سمت و سوی آن حرکت کنم؟
جواب سؤالهای فوق معمولاً مثبت نیست و این برای من، خبر چندان خوبی نیست. دوست داشتم دستِ کم بدانم چرا اینجا هستم؟ کاش میدانستم که برای چه اینجا هستم، ولو اینکه نتوانم در پیِ آن مسیر حرکت کنم. در این صورت، این رنج دانستن در لحظۀ مرگ به همراهم بود. ولی میترسم که لحظۀ موعود فرا رسد و من نادانسته از این دنیا بروم. شک ندارم که آن موقع، درد زیادی را تجربه خواهم کرد.
اگر از من بپرسید کاری هم برای این دانستن کردهای؟ قاعدتاً باید بگویم نه. ولی دارم تلاش خودم را میکنم تا مسیرم را پیدا کنم. میدانم که اگر هدفم را پیدا کنم، از مسیر لذت دوچندانی خواهم برد. قاعدتاً باید فعلاً به در و دیوار زد تا به معنای زندگی رسید و شاید برای الفبچهای مثل من، این حرفها زود باشد و شاید هم هنوز دهانم بوی شیر میدهد.
(شاید الآن بهتر بتوانید حدس بزنید که آن سناریوی مسخره، حاصل فکر کردن به چه سؤالی بوده است که تصمیم گرفتهام فعلاً سبک زندگیام اینچنین باشد.)
هرچه که هست، امیدوارم در آیندهای نزدیک و قبل از اینکه من را از بازی زندگی اخراج کنند و قبل از اینکه دقایق اضافه را (البته اگر داور بخواهد دقایق اضافهآی را لحاظ کند) به من نشان دهند، توانسته باشم با قطعیت بالایی هدفم را پیدا کرده باشم. شاید در آن صورت بتوانم خودم را راحتتر قانع بکنم که اگرچه به هدفم نرسیدهام، دستِکم در مسیر درستی قرار داشتهام.
ارادتمندِ شما،
سینا شهبازی.