دست‌نوشته‌های سینا شهبازی


آدمی وِلگردم، روزگارم بد نیست!

خداحافظی معمولاً تلخ است

از وقتی بچه بودم، همیشه از لحظۀ خداحافظی گریزان بودم و به ترفندهای مختلف، شانه از زیر بار این کار خالی می‌کردم.

اما این دفعه و اینجا، شانه خالی کردن معنایی ندارد.

با اینکه خداحافظی معمولاً برایم تلخ و ناخوشایند است اما این‌ بار، در عین اینکه برایم ناراحت‌کننده است، خوشحال‌کننده هم هست چون به نظر خودم در این مدت بهبود پیدا کرده‌ام و از وبلاگ‌نویسی در بلاگ به وبلاگ‌نویسی در وردپرس روی آورده‌ام.

بلاگ‌بیانِ عزیز،

تو برای من اولین صاحب‌خانه‌ای بودی که من پیوسته نوشتنم را به اینجا مدیونم.

همانطور که بهتر از من می‌دانی، اولین‌ها همیشه ماندگار اند و به سختی از یاد خواهند رفت.

تو هم برای من اولین بودی و فکر نمی‌کنم روزی برسد که لطف و محبت‌های تو را فراموش کنم.

با اینکه به ظاهر خانۀ بهتری پیدا کرده‌ام اما دلم همیشه با تو و اینجا خواهد ماند. روزهای اولی که می‌نوشتم را هرگز فراموش نمی‌کنم.

یادت هست چقدر از دیدن اولین کسی که برایم کامنت گذاشته بود، خوشحال بودم؟ یادت هست؟

یادت هست وقتی اعداد جلوی نوشته‌هایم بالا می‌رفت و به من می‌فهماند که این نوشته‌ام بارها و بارها خوانده شده است، چه رضایت عمیقی را تجربه می‌کردم؟ یادت هست؟

اگر هم تو یادت نباشد، من خوب این‌ها را یادم هست.

خوب خاطرم هست از روزهای اول چه کسانی به اینجا سر زدند. یادم هست چه کسانی از میان ما رفتند، نه اینکه عمرشان به دنیا نبود، نه، اتفاقاً هنوز هم عمرشان به دنیا هست اما دیگر تو را رها کردند. ولی من تا توانستم پای تو ماندم. همچنانکه تو پای من...

احتمالاً تو هم حرفم را تأیید می‌کنی: نتیجۀ تغییر معمولاً خوشایند است اما خودِ تغییر، چندان چنگی به دل نمی‌زند.

دل کندن از اینجا، برای کسی که چند ماهی را مهمان تو بود و مهمان‌های زیادی به خود دید، به غایت سخت‌تر از تغییر است. اما چاره چیست؟

راه رفتنی را باید رفت.

امیدوارم توانسته باشم برای تو، مهمان خوبی بوده باشم و مطمئنم هروقت به این روزها برگردم و فکر کنم، لبخندی بر روی لبانم خواهد نشست.

لبخند روزهای آینده‌ام را مدیون تو هستم، این را هرگز فراموش نکن.

بهترین مهمان‌ها را برایت آرزو می‌کنم.

پی‌نوشت: اگر دلت برای من تنگ شد، می‌توانی به خانۀ جدیدم سر بزنی. خیالت راحت، آنجا هم تو میزبانی و من مهمان. امیدوارم آنجا ببینمت.

ارادتمندِ تو،
سینا شهبازی.

سینا شهبازی ۱ نظر ۱

جمعه ها با شاهین (12): علامت سؤال زندگی من

پیش‌نوشت:

شمارۀ 12 این قسمت برایم بسیار خوشایند بود. برای من این موضوع را تداعی می‌کند که 3ماه است که به چنین سبک نوشته‌هایی پایبند بوده‌ام و برای کسی مثل من که به دنبال فرار از چارچوب و قوانین است، خبر بسیار خوبی است.

سینا شهبازی ۰ نظر ۰

گذر از دوران جاهلیت

وقتی نوجوانی رو می‌بینم که بسیار حرفه‌ای، خودش را با بازی‌های کامپیوتر (و موبایل) سرگرم می‌کند و سعی می‌کند بقیه را هم به این وادی دعوت کند، خاطرم کمی مکدر می‌شود.

سینا شهبازی ۳ نظر ۰

نیتِ صد ساله دارید؟ آدم بکارید.

احتمالاً شما هم مثل من، بارها و بارها این جملۀ حکیمانۀ امیرکبیر را شنیده و خوانده‌اید که گفته است:

اگر نیت یک ساله دارید، برنج بکارید.
اگر نیت ده ساله دارید، درخت غرس کنید.
اگر نیت صد ساله دارید، آدم تربیت کنید.
سینا شهبازی ۲ نظر ۰

کتاب راهنمای من (12): دردِ دلی با خدای خود

مهربانا،

در آیۀ 219 سورۀ بقره فرموده‌ای:

سینا شهبازی ۰ نظر ۰

یکی از مزایای نوشتن

پیش‌نوشت (توضیحات اضافه‌ای که می‌توان آنها را ندیده گرفت):

نمی‌دانم چرا ولی همیشه دوست دارم آنچه در ذهنم می‌گذرد را اینجا بنویسم. یکی نداند، انگار کسی -با اسلحه- بالای سرم ایستاده است و من را مجبور کرده است که حتماً در مورد کارهایی که می‌کنم، حساب پس بدهم و آنها را اینجا بنویسم.

سینا شهبازی ۱ نظر ۰

آهسته و پیوسته

به روایتی از امیر مؤمنان علی (علیه السلام) برخوردم که نوشته بود:

کار کمی که ادامه داشته باشد، از کار زیادی که فرد از آن رنجور و ملول شود، بهتر است.

چه بسیار مفاهیمی که بعد از خواندن همین تک جمله برایم زنده و تداعی شد:

(1)
اینکه میکرواکشنی که آنقدر از آن دَم می‌زنیم، مصداقی از همین کلام امیرالمؤمنین است: به این معنا که اگر کاری را دوست داشته‌ایم (و چه بسا هنوز هم دوست داریم) که انجام دهیم، همین امروز، یک گام بسیار کوچک و جزیی در راستای آن انجام دهیم.

برای مثال اگر می‌خواهید وبلاگی راه‌اندازی کنید، همین امشب چند دقیقه زمان بگذارید و اسم آن را برای خودتان قطعی و مسجل کنید یا اگر اسمی را هم در پس‌زمینۀ ذهنتان آماده دارید، در یکی از سیستم‌های ارائه دهندۀ خدمات (مانند همین سایت "بیان") ثبت‌نام کنید. لازم نیست همین امشب در آن پستی منتشر کنید. همین که ثبت‌نام خود را انجام دهید، یک میکرواکشن در این زمینه محسوب می‌شود و شما را یک گام به هدف خود نزدیک می‌کند.

(2)
اینکه نظم شخصی در 15دقیقه‌ای که در متمم سعی شده به عنوان راهکاری برای نظم شخصی ارائه شود، مصداقی دیگر از همین جمله است: به این معنا که برای کاری که تمایل داریم به صورت عادت در ما نهادینه شود، روزانه (فقط) 15 دقیقه برای آن وقت بگذاریم. با خود عهد ببندیم که این زمان کمتر از 15 دقیقه نباشد، حال آنکه ممکن است هرازچندی دل‌مان بخواهد چند دقیقه‌ای راه م بیشتر از 15 دقیقه به آن اختصاص دهیم.

(تأثیر فوق‌العادۀ معجونِ "میکرواکشن + نظم شخصی در 15دقیقه" را تنها کسانی می‌توانند درک کنند که برای مدتی -هرچند کوتاه- به آن پایبند بوده‌اند.)

(3)
اینکه دارن هاردی در کتاب اثر مرکب، مدام از تغییرات کوچک حرف می‌زند و تأکید می‌کند که مراقب رفتارهای روزمره و سبک زندگی‌مان باشیم، به نظرم مصداقی از همین جمله است. با این تفاوت که امام علی آن را در یک جمله و در یک خط آن را بیان کرده است، این بزرگوار آن را در یک کتاب و در چند 100صفحه.

و در پایان فراموش نکنیم که:

اگر عادتی را به صورت یکباره و فشاری (بخوانید: زوری) به خودمان تحمیل کنیم، همانقدر سریع و فشاری نیز از آن دل‌زده می‌شویم.

یا اگر بخواهم به ادبیات متمم (در درس نظم شخصی در 15دقیقه) بگویم:

فشار بیشتر به ماهیچه‌ی نظم شخصی آن را زود خسته و فرسوده می‌کند.

پی‌نوشت یک:

استاد سخن (سعدی) نیز شعری در همین زمینه دارد که احتمالاً آن را بارها و بارها شنیده‌اید اما تکرار آن خالی از لطف نیست:

رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود / رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود

پی‌نوشت دو:

در دیار کفر نیز آهنگ‌هایی خوانده و شنیده می‌شود با این مضمون که:

آهسته و پیوسته، مهرت به دل نشسته، حالا جونم به جونت بسته، عَــــــــــــزیزم!

البته این مورد آخر را فقط برایم روایت کرده‌اند. اگرنه، باور بفرمایید ما از آن خانواده‌هاش نیستیم.

ارادتمندِ شما،
سینا شهبازی.

سینا شهبازی ۱ نظر ۰

جمعه ها با شاهین (11): علامت سؤال زندگی من

خدا را شاکرم که می‌توانم هفتۀ دیگر، این تمرین نویسندگی (جمعه‌ها با شاهین) را انجام دهم و تکلیفم را دستِ کم با خودم مشخص کنم.

سینا شهبازی ۱ نظر ۰

سبک و سیاق عزاداری مردمان یزد

پیش‌نوشت:

دوست داشتم این نوشته را فردا منتشر کنم.

سینا شهبازی ۱ نظر ۰

تفاوت تقلید با رجوع به متخصص

پی‌نوشت:

از مصطفی ملکیان چندان شناختی ندارم. مدتی بود که به لطف معرفی و تأکید دوستان و زیاد شنیدن اسم این بزرگوار، ترغیب شده بودم تا او را به صورت جدی‌تر دنبال کنم.

سینا شهبازی ۲ نظر ۰

بترسید، اشک بریزید ولی پا پَس نکشید

روزهای اول دانشگاه را خوب به خاطر دارم. اصلاً مگر می‌شود آن روزهای فوق‌العاده را فراموش کرد؟

سینا شهبازی ۷ نظر ۰

کتاب راهنمای من (11): تجربه اش کن

چندی پیش داشتم آیۀ 167 سورۀ بقره را می‌خواندم

سینا شهبازی ۱ نظر ۰

یلخی بودن یا با برنامه بودن؟

عیسی محمدی (+)، یکی از نویسندگان اخیراً پایه ثابت مجلۀ موفقیت، در شمارۀ 355 این مجله نوشته است که:

تا زمانی که نمی‌خواستید در مسیر موفقیت قرار بگیرید، تکلیف همه چیز روشن بود. زندگی نسبتاً راحت بود و خودتان را اذیت نمی‌کردید...

سینا شهبازی ۳ نظر ۰

حال و هوای این روزهای دل من

به دلایل مختلفی، ترجیح می‌دادم چندان از حال و هوای دلم حرفی نزنم. اما مگر می‌شود؟

صدایی در درونم می‌گفت:

سینا شهبازی ۳ نظر ۰
این خانۀ مجازی را برای این راه انداخته‌ام تا سعی کنم حرفی در دلم نماند و آنها را به اینجا منتقل کنم و خدای ناکرده غمباد نگیرم!
لازم به توضیح نیست که هرآنچه می‌خوانید، بُرشی از تجربیات زندگی من است که ممکن است با آن مخالف یا موافق باشید.
فراموش نکنیم که هرکسی حقّ اظهار نظر دارد پس بیاییم این حقّ را از هیچ کسی، به هیچ بهانه‌ای، سلب نکنیم.
وانگهی اگر با من موافق بودید، که فَبَها. اگر هم مخالف بودید و درعین‌حال احساس کردید قرار است کمکی بکنید، ممنون می‌شوم اگر نظرتان را برایم به اشتراک بگذارید. و اگر همچنان مخالف بودید و احساس می‌کنید که قرار است رنجیده‌خاطرم کنید، تمنّا می‌کنم به صورت چراغ‌خاموش، اینجا را ترک نمایید و من را به خدای خودم واگذار کنید.
باشد که همگی رستگار شویم.
"دانشجوی کوچکی از این کائنات،
سینا شهبازی"
پیوند ها
سینا شهبازی (وبلاگ جدید یک آدم معروف و مشهور)
محمدرضا شعبانعلی (معلمی که راه رفتن و نفس کشیدن واقعی را سخاوتمندانه به من آموخت)
حمید طهماسبی (خدای تجارت الکترونیک)
شاهین کلانتنری (خدای نویسندگی)
امین آرامش (ملقّب به آقای "کار نکن")
علی اختری (نوجوانی که بسیار زود مسیر زندگی‌اش را پیدا کرد)
نجمه عزیزی (شاعر و معمار همشهری من)
شهرزاد (استاد زندگی در زمان حال و استاد توصیف بی‌نظیر لحظه‌ها)
طاهره خباری (عاشق کتاب و کتاب‌خوانی)
معصومه شیخ‌مرادی (عاشق شعر و شاعری و البته صخره‌نوردی)
سارا درهمی (دختر خانمی که مثل خودم، دغدغۀ پیدا کردن مسیر زندگی‌اش را دارد)
پرنیان خان‌زاده (عاشق پیاده‌روی، شعر و بحث‌های فلسفی)
نسرین سجادی (یکی از بامعرفت‌ترین و شجاع‌ترین دوستان من)
کبرا حسینی (از متممی‌های کاردرستی که یکی از دغدغه‌های مشترک‌مان، درست‌نویسی است)
شیرین (به سختی می‌توان به نوشته‌هایش، دست رد زد)
یاور مشیرفر (به قول خودش:‌ یک دیوانه)
محسن سعیدی‌پور (علاقه‌مند به داستان‌های مینی‌مال)
محمدصادق اسلمی (آدمی درونگرا که معشوقۀ خودش را، کتاب می‌داند)
زهرا شریفی (تأملات و تألمات دختر خانمی نویسنده و همیشه خنده‌رو)
زینب رمضانی (دختری بلندپرواز که در اندیشۀ پولدار شدن، مهندس شدن و داستایوسکی شدن است)
پریسا حسینی (کسی که برای من، تداعی‌گر عکس و عکاسی است)
علی کریمی (استراتژیستِ محتوا)
بابک یزدی (استراتژیستِ محتوا)
محمدرضا زمانی (علاقه‌مند به مباحث بازاریابی و فروشندگی)
سحر شاکر (دختری که به عقد دائم لپ‌تاپ خویش درآمده است)