چندی پیش دیدگاه و البته تنفرم را در مورد مقایسه کردن (تحت عنوان دن اریلی، نسبیت و مقایسههای بیجا) نوشته بودم.
امروز اما میخواهم همان دیدگاه را نقد کنم. البته شاید نتوان اسم نقد را روی آن گذاشت ولی دستِ کم میخواهم دیدگاهم را تعدیل و تکمیل کنم و به تعبیری آن را تغییر دهم.
امروزهروز اگر کسی از من بپرسد:
«مقایسه کردن» خوب است یا بد؟ احتمالاً چنین جوابی به او میدهم:
به نظرم عمل مقایسه کردن فینفسه خنثی است یعنی نه خوب است و نه بد. بسته به محیط و بستری که برای مقایسه کردن انتخاب میکنیم، میتواند خوب یا بد باشد (به طور خلاصه و به قول اساتید دانشگاه، "بستگی دارد").
مقایسه کردن در نگاه من به دو گروه تقسیم میشود: گروه اول یا قیاسِ با دیگران و گروه دوم یا قیاسِ با خود.
در مورد گروه اول (قیاس با دیگران)، امکان خطای ما معمولاً افزایش مییابد و نمیتوانیم به جمعبندی درست و درمانی برسیم. تصور بفرمایید که من میخواهم خودم را با یک فردی که همسن خودم است مقایسه کنم. به فرض اینکه او در خوشبینانهترین حالت همجنس و همشهری من نیز باشد، احتمالاً نمیتوانم بفهمم گذشتۀ او چه بوده است؟ پدر و مادر او هنوز در قید حیات هستند یا نه؟ با چه افرادی دمخور بوده؟ و موارد دیگری که احتمالاً از چشم من پنهان خواهد ماند.
حال شما به من بگویید. آیا مقایسۀ سطحی خودم با چنین آدمی میتواند مثمرِ ثمر باشد؟ گمان نمیکنم چنین باشد. هرچند که در مرحلۀ حرف آسان است ولی هنوز که هنوز است، مبتلا به چنین خطایی هستم. خطایی که اهل فن آن را قیاس معالفارق مینامند به این معنا که دو چیزی را باهم مقایسه کنیم که چندان ارتباطی (به لحاظ منطقی) بین آنها وجود نداشته باشد.
اگر بخواهم مثالی از این قیاس معالفارق بزنم، شاید بتوان مقایسه کردن سیب و پرتقال را با یکدیگر نوعی از این قیاس دانست چرا که هرچند هر دو میوه هستند ولی چندان ارتباطی منطقی بین آنها شاید وجود نداشته باشد یا شاید بتوان مقایسۀ وضعیت اقتصادی ایران (به عنوان یک کشور درحالتوسعه) با وضعیت اقتصادی اِمریکا (به عنوان یک کشور توسعهیافته) را مقایسهای از این نوع دانست. اساساً در این مقایسهها یا راه به جایی نمیبریم یا با دلایل سطحی و نادرست، به صورت مقطعی شاد یا سرخورده میشویم. به نظرم حتی مقایسه کردن دو نفر از اعضای یک خانواده نیز از این نوع است، چه رسد به دو نفری که از دو خانواده مختلف یا دو شهر مختلف هستند. هرچند که شاید بتوان در این مقایسهها ارتباطی منطقی پیدا کرد که مثلاً هر دو همشهری هستند یا هردو همسن و سال هستند ولی در این گونه قیاسها نیز احتمالاً راه به جایی نخواهیم برد و همانطور که عرض کردم، بیدلیل شاد یا سرخورده میشویم.
در مورد گروه دوم (قیاس با خود)، اوضاع کمی متفاوت خواهد بود. من فکر میکنم کاری بسیار ارزشمند و البته ضروری است که امروز خودمان را با دیروز خودمان مقایسه کنیم همچنانکه امسالمان را با پارسالمان. کما اینکه امام صادق (علیه السلام) میفرماید (+): مَنْ اِسْتَوى یَوْماهُ فَهُوَ مُغْبُونٌ (کسی که دو روزش یکسان باشد، ضرر کرده است).
شاید در این شرایط، راحتتر بتوانیم دو پرتقال را با هم مقایسه کنیم هرچند این مقایسه نیز خالی از اشکال نیست چرا که ممکن است این دو پرتقال از دو درخت متفاوت باشند و در اینجا هم احتمالاً مرتکب خطا خواهیم شد ولی اگر دو پرتقالی که از یک درخت هستند را در سالهای مختلف مقایسه کنیم، به این نتیجه خواهیم رسید که پرتقالهای امسال به نسبتِ پارسال، بهتر رشد کردهاند یا بدتر.
امیدوارم طولانی بودن متن را بر من ببخشید. وقتی میخواهم مطلبی برای خودم بیشتر جا بیفتد، ناچار میشوم از مثالهای مختلف استفاده کنم تا احساس کنم چنین مطلبی برای خودم خوب جا افتاده است.
مسلماً عرایض بنده خالی از اشکال نیست و حتی ممکن است چند ماه یا چند سال بعد، همین عقاید را نیز به چالش بکشم. خوشحال میشوم اگر نظر مخالف یا موافقی با من دارید، آنها را با من به اشتراک بگذارید تا من نیز بتوانم عقایدم را اصلاح کنم.
ارادتمندِ شما،
سینا شهبازی.