دقیقاً خاطرم نیست چند سال پیش این موضوع را خواندم، اما خوبِ خوب مفهوم این مطلب در ذهنم نهادینه (و به قول فرنگیها: Internalize) شده است. دقیقاً نمیدانم چرا. شاید به این خاطر که دغدغههای ذهنیام در آن سالها، با همین کار ساده (یعنی خواندن 4بارۀ آیتالکرسی) رفع و رجوع میشده است و خیالم از هرجهت راحت میشده است، همچنانکه الآن نیز.
نمیدانم این مطلب چقدر صحت دارد. درستی و غلطی آن را نتوانستم با سرچ کردن کلیدواژههایی که در ذهن داشتم، پیدا کنم. حتی نتوانستم همان مطلب را پیدا کنم چه رسد به درستی و غلطی آن. بگذریم.
شاید اگر بخواهید کمی علمیتر در مورد آیتالکرسی بدانید و بخوانید، بد نباشد سری به این مطلب بزنید. ولی اگر حوصله ندارید شأن نزول این آیه را بدانید و صرفاً به توضیحات بنده بسنده میکنید، نیازی به کلیک کردن روی آن لینک نیست.
آیتالکرسی، آیات 255، 256 و 257 سورۀ بقره است که به صورت تک و تنها، حرفهای بسیاری در دل خود دارد. متأسفانه نتوانستهام قرآن را حفظ کنم ولی تنها بخشی از این کتاب را که از همان دوران درس و مدرسه به خاطر دارم، همین آیتالکرسی است. آن هم احتمالاً به خاطر جایزه -یا اجباری- بود که معلممان برای حفظ کردن آن قرار داده بود.
برگردیم به همان داستان معروفی که به آن اشاره کردم. داستانی که هنوز که هنوز است، در ذهنم مانده است و خوب به خاطرش دارم:
اگر یکبار آیتالکرسی بخوانی، خداوند یک فرشته برای مراقبت از تو قرار میدهد.
اگر دوبار آیتالکرسی بخوانی،خداوند دو فرشته برای محافظت از تو قرار میدهد.
اگر سهبار آیتالکرسی بخوانی، خداوند سه فرشته برای محافظت و مراقبت از تو قرار میدهد.
ولی اگر چهاربار آیتالکرسی بخوانی، خداوند به فرشتگانش میگوید: امروز خودم مراقب بندهام هستم. (شما مرخصاید).
البته آن داستانی که من خواندم، خیلی بااحساستر از این نوشتۀ بیاحساس بود و اگر روزی به منبعش دست پیدا کنم، آن را همینجا ذکر میکنم.
ولی از همان روز بود که سعی کردم اگر صبحِ اول وقت از خانه بیرون میروم، 4بار آیتالکرسی را بخوانم تا خیالم راحت باشد که خداوند، خودش، امروز مراقب من است. شاید باورتان نشود ولی حس و حال فوقالعادۀ بعد از این تصور، برای من، توصیفناپذیر است. خوشحالم که به رغم شاید غیر واقعی بودن چنین داستانی، چنین باوری در من شکل گرفته است.
ارادتمندِ شما،
سینا شهبازی.