تا همین چند دقیقۀ پیش داشتم کتاب کافه پیانو رو میخوندم. الحقّ و الانصاف که یکی از بهترین رمانهایی است که تا به حال خواندهام.
عاشق توصیفهای نویسندۀ کتاب شدهام. یعنی یکجوری توصیف میکند که گویی تو خود آن آدم هستی. یعنی بارها پیش آمده که من دقیقاً برای خودم صحنهسازی میکنم که ببینم نویسنده (فرهاد جعفری) دقیقاً در چه وضعیت و Position ای قرار داشته تا شاید بهتر بتوانم او را درک کنم.
اگر اهل رمان هستید، پیشنهاد میکنم اگر آن را نخواندهاید، حتماً آن را در لیست کتابهای در دست اقدامتان (شاید شما یک اسم دیگری برای آن گذاشته باشید) بگذارید.
اگر هم اهل رمان نیستید، بد نیست که با این کتاب، ذائقۀ رمانپذیر خودتان را امتحان کنید. شاید به دلِ سنگتان نشست و خوشتان آمد.
پینوشت: عکس کتاب را برایتان میگذارم تا در ذهنتان بماند. البتّه سوء تفاهم پیش نیاید. من آدم سیگاری نیستم و این عکس را اصلاً من نگرفتهام ولی چون احساس کردم به فضای کتاب نزدیکتر است، آن را انتخاب کردم.
پینوشت دو: اگر این کتاب را خواندهاید، یا اگر بعداً آن را خواندید، دوست دارم برایم دو چیز را بگویید؛ یک اینکه نظرتان در مورد این کتاب و نویسندهاش چیست؟ دو اینکه از کدام فصل کتاب خوشتان آمد و چرا؟ (در واقع سه!)