پیشنوشت 1: به مناسبت جهانی شدن یزد (کلیپ آپارات)، تصمیم گرفتم کمی یزد را معرفی کنم تا اگر یک خارجی (کسی که ساکن یزد نیست و از این شهر شناختی ندارد)، به شهر ما سری زد، خاطرۀ خوبی برایش به یادگار بماند.
البته سایتهای بسیاری (+، +، + و +، به عنوان مشتی از خروار) اینکار را بهتر از بنده انجام دادهاند و من نیز خودم بیبهره از آنها نبودهام اما تصمیم گرفتم آنها را یکجا، از دید کسی که در یزد زندگی میکند، برای شما خوبان بیان کنم تا اگر به شهر ما سری زدید و اگر دلتان خواست، به این مناطق سری بزنید.
البته خواهشی از شما دارم و آن اینکه نظرتان را نسبت به جاهایی که رفتهاید، بگویید تا اگر جایی را به خوبی معرفی نکردهام یا اشتباه معرفی کردهام، آن را اصلاح کنم. این جا میتواند یک منطقۀ تاریخی باشد یا یک رستوران. دستتان کاملاً باز هست، همچنانکه آغوش من برای پذیرفتن کامنتهای شما.
پیشنوشت 2: مسلّماً شناخت من از یزد بسیار کم است. این را مِنبابِ شکستهنفسی عرض نمیکنم. باور بفرمایید هنوز که هنوز است، بسیاری از خیابانها و میدانهای یزد را نمیشناسم. شاید اگر کسی که در تهران زندگی کند و چنین حرفی بزند، عجیب به نظر نرسد ولی برای کسی که در یزد زندگی میکند، کمی عجیب است. دستِکم درمورد اطرافیان من که چنین بوده است.
برای همین از دوستانی که در مورد یزد و یزدیها، اطلاعاتی دارند (چه کسانی که ساکن یزد هستند چه کسانی که به شهر یزد سفر کردهاند)، عاجزانه تقاضا میکنم آن را از من و دوستان دیگرشان دریغ نکنند و آن را برایم بازگو کنند.
پیشنوشت 3: قاعدتاً نمیتوان در مورد همه چیزِ یزد، در یک پست اظهار نظر کرد. اگر هم بشود، من از عهدهاش بر نمیآیم. من را میبخشید که در پستهایی جداگانه، برخی از اطلاعاتم در مورد یزد را روی دایره میریزم. امیدوارم روزی، به کارِتان بیاید و من را از دعای خیر خود محروم نکنید.
اصل مطلب:
وجود ندارد. یعنی در سلسلهنوشتههای بعد، سعی میکنم به صورت موردی و خلاصه، مکانهایی از یزد را معرفی کنم.
میبخشید که این مطلب صرفاً با پیشنوشت و پینوشت، طولانی شد. مدتی بود جرقۀ چنین کاری در ذهنم زده شده بود اما راستش هم از اینکه مطلب تکراری و محتوای بیفایده بگویم، میترسیدم هم از اینکه کمی طولانی شود. اما خودم را مجبور کردم تا بنویسم و مطمنّ باشید اینکار را انجام خواهم داد، البته اگر عمری باشد.
پینوشت (مربوط به کلیپ آپارات): چند جای دیدنی شهر از جمله آتشکدۀ زرتشتیان، مسجد جامع، میدان امیرچخماق و... در این کلیپ به تصویر کشیده شد. از یک جایی به بعد، شعری شیرین با لهجۀ فوقالعاده شیرین یزدی (از خودراضی هم خودتونید) خوانده شد. از همان لحظه بود که لبخندی شیرین بر لبانم نشست. اگر سؤالی در مورد کلمات خَش، گَف و هرچیز دیگری داشتید، در خدمتم :-)