نمیدانم شما هم مثل من، گهگاهی کلمات عجیبی که به نظرتان شبیه به هم هستند و در ذهنتان، تفاوت خاصی بین آنها قائل نیستید را در گوگل سرچ میکنید یا نه.
بسته به سطح سواد شما، ممکن است بار علمی کلماتی که انتخاب میکنید، متفاوت باشد.
مثلاً آخرین دفعهای که من میخواستم تفاوت کلمهای را در گوگل سرچ کنم، نوشتم: تفاوت گیلاس و آلبالو!
خوشحال بودم که آدمهای دیگری هم بودهاند که مثل من، چنین چیزی برایشان سؤال بوده و خوشحالتر شدم وقتی که دیدم جوابی پیدا شد که به من در فهمِ این تفاوتها، کمک کرد. مثلاً فهمیدم که گیلاس، قرمزرنگ است و شیرین ولی آلبالو، ترش است و آلبالوییرنگ.
از این تفاوت و کشف مهمّ که بگذریم، نوبت رسید تا فهم بهتری نسبت به واژههای "روانپزشک"، "روانشناس" و "روانکاو" پیدا کنم. البته این تفاوت را از مجلۀ موفقیت، دو هفتهنامۀ 353 (نیمۀ دوم تیر) یاد گرفتم.
فهمیدم که روانپزشک به کسی گفته میشود که عملاً یک پزشک است و معمولاً با موارد حاد بیماریهای روانی، سر و کار دارد. آنها، شیوۀ کاری شبیه به پزشکان دارند و از دارو برای درمان اختلالات استفاده میکنند.
فهمیدم که روانشناس به کسی گفته میشود که دانش دانشگاه دارد و بیشتر به مسائل سطحیتر روان میپردازد به این معنا که مسائل سطحی، به معنای کماهمیتبودن کار روانشناس نیست بلکه به این معناست که روانشناس، با ضمیر آگاه یا همان قسمت هوشیار فرد، سر و کار دارد.
و فهمیدم روانکاو به کسی میگویند که بیشتر با سطح ناخودآگاه روان سر و کار دارد و با هوشیاری فرد، کاری ندارد. یعنی آنها با سطحی از روان سر و کار دارند که حتی خود ما نیز از آنها آگاه نیستیم.
الآن بهتر متوجه میشوم چرا به فروید و یونگ و آدلر، روانکار میگویند. الآن بهتر میتوانم مفهوم واژۀ "روانکاو" را درک کنم.
و احتمالاً اگر کسی روانکاو بود، سعی میکنم از او دوری کنم تا با قسمت ناخودآگاه من شوخی نکند!