یکی از هدفهای من (نمیگویم آرزو چون آرزو به معنای چیزی است که احتمالاً برآورده نمیشود) این است که روزی بانجی جامپینگ را امتحان کنم.
خیلیها به من میگویند احمق! میفهمی چی میگویی؟ یا میگویند برو بابا دلت به چه چیزهایی خوشهها.
من هم در دلم در جواب آنها یک چیزهایی میگویم که نمیتوانم برایتان بگویم. ولی آن قسمتیاش را که میتوانم برایتان بگویم، این است که آنها من را درک نمیکنند. من آدمیام که سعی میکنم که به کودک درونم "نه" نگویم و این قول را بهش دادهام که روزی آن را امتحان کنم، اگر عمری بود.
وانگهی از قدیم گفتهاند آرزو بر جوانان عیب نیست. البتّه همانطور که در ابتدا گفتهام، خواستهام از جنس آرزو نیست. یک چیز خیلی معقول و شدنی است و هرموقع شد، باز هم اگر عمری بود، حتماً نتیجه و حسّم را بهتان میگویم. البتّه از الآن به حسم واقفام که چه بلایی سرم میآید...
پینوشت: در یک برنامۀ رادیویی (کاوشگر) شنیده بودم که بزرگترین بانجی جامپینگ جهان متعلّق به برج ماکائو (در کشور چین) است. البتّه ما از آن قماش خانوادهها نیستیم که اهل سفرهای خارجی باشیم. دست کم تا الآن که نبودهایم. برای همین، فعلاً بانجی جامپینگ توچال را در سر میپرورانم. انشاءالله که قسمتم شود. شما هم دعا کنید، ضرر ندارد.