تواضع و شکستهنفسی شاید گهگاهی دوستداشتنی باشد اما احمدرضا نخجوانی در فایل صوتی رادیو مذاکره (در مورد ارتباطات یا Communication)، شکستهنفسی ریاکارانه را نهی کرد. من هم به تبعِ از او، چنین شکستهنفسی را نمیپسندم.
البته میدانم که شاید برای هرکدام از این کلمات، علمای اهل فنّ، معانی متفاوتی در نظر بگیرند و کاربردهای مختلف و چه بسا متناقضی برای آن متصوّر شوند اما اگر اجازه دهید، دستِکم در این نوشته، این چند کلمه را هممعنی در نظر بگیرم.
چندصباحی پیش، رمان گتسبی بزرگ را تمام کردم. رمان دوستداشتنیای بود. نویسندهاش اف. اسکات فیتز جرالد بود ولی آوردهاند که این کتاب به عنوان یکی از کتابهای مرجع در دانشگاههای سراسر جهان (در رشتۀ ادبیات اِمریکا) به عنوان یکی از کتب استاندارد، تدریس میشود.
البته چند وقت قبلتر از آن، میخواستم کتاب را بخوانم ولی به دلیل ترجمۀ تحتاللفظیاش که صرفاً به دنبال ترجمۀ عینبهعین کلمات بود، نتوانستم با آن ارتباط برقرار کنم و بر خلاف میل باطنیام، آن را رها کردم.
به ناچار به دیدن فیلم گتسبی بزرگ آن پناه آوردم. فیلم خوبی بود. معرکه نبود ولی خوب بود. یکی از دلایل اصلیام برای دیدن، داشتن بازیگری چون لئوناردو دیکاپریو بود ولی تنها دلیلم نبود.
امسال در نمایشگاه کتاب، آن را دوباره خریدم، البته با ترجمهای متفاوت از سرکار خانم معصومه عسگری.
قسمت مقدّمۀ مترجم را که خواندم، از درک و شعور و تواضع و به عبارتی خودکوچکبینیِ مترجم، بینهایت لذّت بردم و مهرش به دلم افتاد. شاید اگر بخواهم منظورم را از خودکوچکبینی بگویم، منظورم احترام به بزرگترها و پیشکسوتان یک رشتۀ خاصّ (مثل همین ترجمه) است که ممکن است ما احساس کنیم در حال حاضر بیشتر از آنها میفهمیم و دیگر بنده را خدا نباشیم ولی در عین حال، احترام به آنها را -هرچند که به نظر ما ضعیف کار کرده باشند- حفظ کنیم. چرا که اگر آنها نبودند، قاعدتاً ما نیز اینجایی که هستیم، نبودیم.
معصومه عسگری در قسمتی از مقدمۀ مترجم میگوید:
وقتی ترجمۀ این کتاب به من پیشنهاد شد، به علت وجود ترجمۀ دقیق و محکمی از استاد کریم امامی، دچار تردید شدم و با کمی تأمّل، تنها انگیزهام از قبول ترجمه، ارائۀ ترجمهای بهروزتر و امروزیتر از این کتاب بود.
و در ادامه توضیح میدهد که استاد با وسواس ترجمه کردند و من هم چنین دیدگاهی دارم ولی به نظر من، ترجمه و روانی متن و مفهوم را نباید فدای انتقال کلمه به کلمۀ متن کرد (همان مفهوم ترجمۀ متعهّد به مفهومِ غیرمتعهّد به متن).
و تا پایان مقدمه، کلمۀ استاد از سر زبانش نمیافتد و جتی در جایی ترجمۀ خود و استاد را مقایسه میکند تا مخاطب را به آگاهی از این موضوع برساند.
شاید در حد سه صفحه نوشتن برای یک مترجم کار سختی نباشد ولی همین کارِ بهظاهر کوچکش، سخت به دل من نشست و من را شیفتۀ او کرد.