پیشنوشت:
باور بفرمایید "بحوث" فحش نیست. احساس کردم واژۀ "بحثها" به دلم نمینشیند و نیز احساس کردم که "بحوث" راحتتر روی زبانم میآید. امیدوارم در خوانندگان وبلاگ کسی ویراستار نباشد و اگر هم خوشبختانه چنین است، دستکم من را درک کند و به این کلمۀ مندرآوردیام گیر ندهد.
اصل بحث:
اگر بخواهم خودم را طرفدار تیم خاصی معرفی کنم، از تیمهای داخلی که چیزی نگویم بهتر است. فقط از یک مربی خوشم میآمده و میآید: امیر قلعهنوعی. هرچند که میدانم یک عده از او خوششان نمیآید که موضوع بحث من نیست و اصلاً به من (و شاید به شما هم) دخلی ندارد.
البته اگر بخواهم همین الآن از تیمی دفاع کنم، فکر میکنم شما هم با من موافق باشید که پرسپولیس بهترین گزینه است. الحقّ و الانصاف که کار برانکو حرف ندارد. کیروش هم که معرکه است و مثل خیلی از ماها فقط حرف نمیزند. به قول بزرگی، عمل میکند و با نتایجش، خود به خود دهان منتقدان را به هم میبافد.
اگر بخواهم راجع به تیمهای خارجی بگویم، عاشق آلمان و سبک بازیاش بودهام. شاید به این خاطر که "عقل" را به "قلب" ترجیح میدهد و بازیِ عقلانی ارائه میدهد.
هنوز تصاویر آن روزی که داشتم بازی آلمان-برزیل را میدیدم به خاطر دارم (و احتمالاً شما هم بهتر از من خاطرتان هست). از نتیجه که بگذریم، در چند دقیقۀ اول، برزیل فروپاشید. دوستی داشتم که عاشق برزیل بود. منم آن موقع سرم داغتر از الآن بود و اهل کَلکَل و بحثهای خالهزنکی بودم. این بود که در چند دقیقۀ اول، پشتبندِ هم به او پیامک میدادم و به زعم خودم، حالش را میگرفتم. بگذریم.
بارسلونا هم که دیگر نیاز به طرفداری مثل من ندارد و همیشه از بازیهاش لذت میبرده و میبرم. زمان گواردیولا واقعاً از بازیهایش لذت میبردم هرچند الآن هم بازیهای قابل تحملی ارائه میدهد. وانگهی حوصلۀ دیدن بازی کامل را ندارم و شاید در عمر ننگینم تنها 3 بار، 90 دقیقۀ فوتبال را کامل دیده باشم که دو بارش به خاطر رووکمکنیِ دوستان بوده، نه به خاطر علاقۀ ذاتی خودم. شاید به این دلیل از رئال خوشم نمیآمده که فکر میکنم هرچه دارد به خاطر پولش هست. با اینکه هر دو بازیکنان بزرگ و سرشناسی دارند ولی اگر واقعبین باشیم، شاید بد نباشد که اعتراف کنیم ارزش (مادی) بازیکنان رئال به مراتب بیشتر است. وانگهی عاشق کریستیانو رونالدو هم هستم. برخلاف خیلیهای دیگر که فکر میکنند چون عاشق مسی یا رونالدو هستند، باید از دیگری لزوماً متنفر باشند و نباید تعریف کنند. خوشحالم که من از این قاعده مستثنی هستم.
با همۀ این تفاسیر، چند وقتی است که دیگر فوتبال نگاه نمیکنم. اوایل برخی بازیها را میدیدم. کمکم به ورزش3 روی آوردم و خلاصهها را میدیدم. همان کاری که دنیای تکنولوژی خوب به ما یاد داده است. و الآنی که دقت میکنم، میبینم هیچی به هیچی. یعنی دیگر نه بازیها را میبینم، نه برایم مهم است چه کسی قهرمان چمپینزلیگ میشود و نه حوصلۀ کلکلهای مسخرۀ دوران جوانیام را دارم. اتفاقاً حالم هم خیلی خوب است و از این وضعیت راضیام. فکر نمیکنم چیزی از "رضایت" برایم مهمتر باشد. پس همچنان به همین روال ادامه میدهم.
پینوشت:
عکس این نوشته را ،مانند خیلی از نوشتههای دیگر، از فضای اینترنت پیدا کردم.
دلیل انتخابم هم این بود که این تصویر برایم بسیار آشنا بود. چون من خودم در PES یا رئال مادرید را به عنوان تیم خودم انتخاب میکردم (به خاطر اینکه بیدلیل این تیم را قوی کرده بودند) یا بارسلونا. دوتا رفیق هم دارم که طرفدار منچستر هستند و برخلاف من، بسیار روی تیمشان متعصّب هستند. به خصوص که یکیشان عاشق رونی است. خیلی دارم خودم را کنترل میکنم که درگیر این استریوتایپ نشوم و نگویم که "منچستریها" متعصب هستند.
یاد دوران جوانی به خیر. هرچند که الآن هم گهگاهی بدم نمیآید اگر فرصتی دست دهد، یک دست بازی کنم. البته امیدوارم طرف مقابلم آنقدر ضعیف باشد که بیبروبگرد ببازد. تحمل باخت را (اصلاً) ندارم.