چند مدتی میشود که به ترکیب "دوستِ خوب" فکر میکنم. احساس کردم که این ترکیب، فراتر از حد فکر و خیال من است ولی یک چیز را عمیقاً باور دارم. نیازی نیست حتماً من باشم و تو باشی و یک فنجان چای، تا حال خوب را تجربه کنیم.
به نظرم، حتی اگر از آن نوشیدنی اعتیادآور صرفنظر کنیم، همین که من باشم و دوستان خوبم، برای من کافی است. دوستان خوب، واقعاً غنیمتاند. امیدوارم این را از من بپذیرید چرا که باور دارم دیر یا زود شما هم به چنین نتیجهای خواهید رسید، حتی اگر در حال حاضر با من موافق نباشید.
یکی از دوستان خوبم (پرنیان خانزاده) به دکتر عبدالکریم سروش ارادت خاصی دارد. معتقد است زندگی امروزش را بینهایت به ایشان مدیون است. البته فکر نمیکنم دقیقاً چنین کلماتی را از زبانش شنیده باشم اما احساس و برداشت من چنین است.
به لطف او، من هم کمی با دکتر سروش آشنا شدم. البته آشنایی من و ایشان علاوه بر اینکه یکطرفه است، تنها به برخی از توضیحات صفحۀ نهچندان معتبر ویکیپدیا ختم میشود. دوست دارم هرچه زودتر و هرچه بیشتر، با چنین شخصی آشنا شوم. احساس میکنم به خوبی میتوانم خودم و افکارم را به چالش بکشم. به نظر میآید که مدتی است این افکار در گوشۀ اتاق فکرم جا خوش کردهاند و بهتر است تکانی به آنها بدهم، هرچند که میدانم تنپروری را بیشتر از این تکانهای خودآگاه ترجیح میدهند.
در کانال تلگرام ایشان، به یک کلیپ تصویری برخوردم -با عنوانِ: #عبادت باید موجب کمال آدمی شود- که احساس کردم بهتر است هرچه سریعتر، آن را بررسی کنم. البته اگر بخواهم راستش را بگویم، احساس کردم تنها کلیپی است که اگر به آن گوش دهم، احتمالاً کمی از آن سر در بیاورم. بقیۀ مطالب کانال را احساس میکردم نمیفهمم و فکر میکردم همان بهتر که برایش وقت نگذارم و خودم را درگیر نکنم.
یک جایی ایشان میفرماید:
کسی که اهل عقل است، اهل تفکر است، عبادت او هم عبادتی است از جنس تفکر.
در یک جای دیگر در همین کلیپ میفرماید:
کسی که اهل فکر است، عبادتاش فکورانه است. کسانی که چندان ارتفاعی از جسمانیت نگرفتهاند، عبادتشان جسمانی است یعنی بدنی است یعنی راست و خم شدن است یعنی رکوع و سجود کردن است، یعنی ذکر گفتن است، یعنی سفر رفتن است، یعنی زیارت رفتن است.
اینها عمدتاً عبادتهای بدنی است که میتواند البته با امور بالاتری هم همراه بشود و گاهی هم همراه نمیشود.
بگذریم از حس بدی که تا چند ثانیه و چند دقیقۀ بعد از این کلیپ تجربه کردم و به فکر فرو رفتم. هنوز که هنوز است، بدون هیچگونه تعارف و هیچگونه شکستهنفسی، فکر میکنم تا به حال صرفاً عبادتم -که اگر بشود اسم عبادت روی آن خم و راست شدنها گذاشت- صرفاً جسمانی بوده است. هنوز هم چنین است و احتمالاً تا فرداهای دیگر هم چنین خواهد بود. سعی میکنم کمی بیشتر با افکار این بزرگمرد روزگارمان آشنا شوم و بتوانم بیشتر از او یاد بگیرم.
پینوشت (اختصاصاً برای دوست خوبم):
پرنیان جان، همین یک کلیپ کافی بود تا من را مجذوب دکتر سروش کند. ممنونم از تمام لطفهایی که تا به حال به من داشتی و ممنونم که من را با این بزرگوار آشنا کردی. هرچند که میدانم ایشان مخالفهای زیادی دارند و احتمالاً دنبال کردن ایشان یعنی به چالش کشیدن خود ولی من حاضرم تن به چنین چالشی بدهم: چالشِ "به چالش کشیدن افکار". امیدوارم بتوانم هرروز بیشتر و بیشتر از تو و بقیۀ دوستانم یاد بگیرم.
دوستانِ خوبی مثل تو، واقعاً غنیمتاند. امیدوارم قدر شماها را بدانم و من هم متقابلاً برای شما دوست خوبی باشم.
ارادتمندِ شما،
سینا شهبازی.