عیسی محمدی (+)، یکی از نویسندگان اخیراً پایه ثابت مجلۀ موفقیت، در شمارۀ 355 این مجله نوشته است که:
تا زمانی که نمیخواستید در مسیر موفقیت قرار بگیرید، تکلیف همه چیز روشن بود. زندگی نسبتاً راحت بود و خودتان را اذیت نمیکردید...
به نظرم راست میگوید. زندگی در چنین شرایطی به مراتب سادهتر از آن بود که بخواهیم خودمان را به آب و آتش بزنیم تا به اهدافمان برسیم.
صبحها احتمالاً هر ساعتی که عشقمان میکشید از خواب نازمان بلند میشدیم و هرچقدر که عشقمان میکشید صبحانه نوشِ جان میکردیم و هروقت که عشقمان میکشید به کارهای مهمترمان میپرداختیم.
همچنانکه در بازهای از زندگیام، چنین سبک زندگیِ نکبتباری را تجربه کردهام و میتوانم به آن روزهای خودم، پوزخند تلخی بزنم.
یا مثلاً تصور بفرمایید که من برای خودم هدفی انتخاب کردهام: اینکه در فضای مجازی، «اثر انگشت دیجیتال یا Digital Footprint» خودم را برجای بگذارم و اگر زمانی، کسی خواست در مورد من و علایقم بداند، با گوگل کردن بتواند به نتیجه برسد و هرآنچه را که من میخواهم، درموردم بخواند نه لزوماً هرآنچه را که واقعیت دارد.
به علاوه اینکه یکی دیگر از اهدافم این است که: در «نوشتن و نویسندگی» خودم را به چالش بکشم و هرروز، بهتر از دیروز بنویسم. در چنین شرایطی، «وبلاگنویسیِ روزانه» میتواند هم به دردسرهای من اضافه کند هم برای رسیدن به اهدافم (همان اثر انگشت یا رد پای دیجیتال و البته تقویت نویسندگی) به عنوای سکوی پرش عمل کند.
احتمالاً میتوانید حدس بزنید تا قبل از انتخاب چنین هدفی، چندان به خودم سخت نمیگرفتم و حتی بارها پیش میآمد که یک سریال را دهها بار -از سرِ بیکاری- میدیدم یا یک برنامه را دهها بار مرور کردم. آنقدر که بعضی از قسمتهایش را از بَر میشدم.
اما از وقتی چنین هدفی انتخاب کردهام، خودم را ملزم کردهام تا روزانه زمانی را برای این کارها در نظر بگیرم. آن هم نه اگر وقت اضافه آمد و بخت با من یار بود بلکه به این صورت که چنین کارهایی برای من به اندازۀ خوردن و خوابیدن اهمیت دارند و اگر روزی آنها را انجام ندهم، تو گویی آن روز را زندگی نکردهام.
یک اعتراف کوچک:
از بس زمانی را با بیبرنامگی سر کرده بودم، میترسیدم با انتخاب چنین برنامهای و چنین هدف سفت و سختی، کم بیاورم و به اصطلاح آب و روغن قاطی کنم و نتوانم ادامه دهم اما وقتی شور و شوقم را چاشنی این مسیر کردم، دیدم آنقدرها هم که فکر میکردم کار سختی نیست. فقط لازم بود اولین قدمها را بر میداشتم و نمیترسیدم و عملاً چنین هم شد و توانستم تا اینجای کار مثل یک مرد، روی حرف و البته هدفم بایستم.
احتمالاً شما هم چنین هدفهایی را برای خودتان انتخاب کردهاید. بسیار مشتاقم تا بدانم دوستانی که به اینجا سر میزنند، چه اهدافی را (و چرا) برای خودشان انتخاب کردهاند؟
ارادتمندِ شما،
سینا شهبازی.