مدتی است که با خود میاندیشیدم امروز چه بنویسم؟ چه بنویسم که مجبور شوم کمی بیشتر، روی آن فکر کنم و متمرکز شوم؟
آیهای از این کتاب، نظر من را بیشتر به خودش جلب ( و جذب) کرد. هرچند احتمالاً این آیه را بارها و بارها، از دوران درس و مدرسه (سه سال راهنماییِ زمانِ ما که فکر میکنم معادل کلاسِ ششم، هفتم و هشتم کسانی باشد که این روزها در حال درس خواندن اند) تا به امروز شنیده و خواندهایم.
خداوند در آیۀ 103 سورۀ آل عمران میفرماید:
وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا ... (103)
و همگی به ریسمان خدا [=قرآن و هرگونه وسیلۀ وحدت الهی] چنگ زنید و پراکنده نشوید ... [ترجمۀ آیتالله مکارم شیرازی]
آنقدر این آیه، به وضوح مفهومش را فریاد میزند که نیازی به حرف اضافهای نیست. ولی اجازه دهید خاطرهای که هنگام این آیه، برایم تداعی شد را برایتان بازگو کنم:
در سالهای اولیۀ دانشجویی، داخل اتوبوس، من (به عنوان یک دانشجوی کارشناسی سال اولی) و دوستان بزرگتر از من (معمولاً بچههای قبولی کارشناسی ارشد) کنار هم نشسته بودیم. نمیدانم بحث از کجا شروع شد ولی خوب خاطرم هست که از میانۀ بحث، برادران شیعه و سنی با شوخی و خنده یکدیگر را تخریب شخصیتی میکردند. یکی میگفت: سنیهای ایران جمعیتشان یک هشتم (نسبت دقیقش را خاطرم نیست) شیعیان هست و دیگری میگفت: کی گفته؟ منبعات چیه؟ اتفاقاً سنیها جمعیتشون فلان قدره.
هرچند همۀ آن بحثها شوخی بود ولی کاش حتی شوخیهایمان چنین نبود. کاش میفهمیدیم که بازی تجزیهای که برایمان راه انداختهاند، بازی مسخرهای بوده است که باید هرچه زودتر، پروندهاش را ببندیم و نخواهیم یقۀ همدیگر را بگیریم. هرچه که باشد، با تمام اختلافات ظاهری موجود در میان اهل سنت و اهل شیعه، یک کتاب واحد داریم به نام "قرآن". به نظرم، عظمت آن بیش از آن است که بخواهیم حرف خدا را زمین بگذاریم. آنجا که میفرماید: بیایید به ریسمان من چنگ بزنید...
پینوشت: دوست عزیزی (سعیده) برایم نوشته بود که بد نیست هرازچندی به شأن نزول آیهها نیز نیمنگاهی داشته باشم. دستور او را اجرا کردم و این کار را به دیدۀ منت پذیرفتم و دریافتم که این آیه دربارۀ دو طایفۀ اوس و خزرج نازل شده که سالهای سال در میان آنها، جنگ و نزاع بوده است (+). احساس میکنم هنوز که هنوز است، این جنگ و نزاعها بین شیعه و سنی وجود دارد و این مسایل، واقعاً قلب مرا به درد میآورد. امیدوارم روزی برسد که وقتی دو مسلمان به هم میرسند (فارغ از شیعه، سنی، مسیحی یا یهودی بودنشان)، یکدیگر را آنچنان سفت بغل کنند [البته اگر اسلام، دست و بال آنها را نبسته باشد] که احساس کنند واقعاً مثل دو برادر در کنار یکدیگرند.
ارادتمندِ شما،
سینا شهبازی.