پیشنوشت:
در پست قبلی (تفکری در این کتاب اعجابآور) برای خودم (و البته کسانی که شاید دغدغۀ شبیه به من را داشته باشند)، برداشتی از آیۀ بزرگترین سورۀ قرآن -یعنی بقره- را نوشتم. الآن که نگاه کردم، کمی خجالت کشیدم ولی خب به هرحال، نوشتم.
تصمیم گرفتهام هفتهای یکبار، ترجیحاً 2شنبهها، از پنجرۀ نگاه خودم و سؤالاتی که برایم پیش آمده، بنویسم تا علاوه بر اینکه مجبور میشوم بیشتر و بهتر بر روی آنان فکر کنم، از شما نیز درخواست کمک کنم تا به من کمک کنید که بهتر و بیشتر، مفاهیم ظاهراً سادۀ آن را بفهمم.
اصل مطلب:
آیۀ 159 آلعمران، کمی من را به فکر فرو برد. به احتمال زیاد، دست کم یکبار، این آیه را شنیده یا خواندهایم. اما اجازه بدهید یکبار دیگر آن را تکرار کنم:
... فَاعفُ عَنهُم وَاستَغفِر لَهُم ...
... پس آنها را ببخش و برای آنها آمرزش طلب. [ترجمۀ آیتالله مکارم شیرازی]
خداوند جهانیان به پیامبر رحمت میفرماید: آنها (احتمالاً منظور خدا، مؤمنانی است که دچار خطا و لغزش شدهاند، البته مطمئنّ نیستم و حال و حوصلۀ بررسی کتب تفسیر را هم ندارم) را ببخش و برای آنها آمرزش طلب.
کمی فکر کردم. میخواستم ببینم آیا من هم چنین کردهام یا نه؟ تازه اگر بخواهیم فرض را بر این بگذاریم که من در جایگاه بخشیدن باشم.
هرچه فکر کردم، بیش از پیش، پیشِ خدای خودم شرمنده شدم. دفعات زیادی را به خاطر آوردم که فرصت بخشش را داشتم اما به بدترین شکل، عقدهگشایی کردم و به قول امروزیها، حالِ طرف را گرفتم و مَنَم مَنَم کردم. شاید منصفانهتر بود که میبخشیدم و گذشت میکردم.
نمیدانم چرا اما همان موقع که این آیه را خواندم، یاد روابط ایران و اِمریکا افتادم. باید اعتراف کنم که زمانی میاندیشیدم که فقط ما مسلمانیم و الباقی مردم، علیالخصوص مردم اِمریکا، کافر هستند. پاک فراموش کرده بودم که دست کم اگر بخواهم منصف باشم، باید ایرانیان مقیم اِمریکا را هم در نظر بگیرم ولی چنین نکردم و به صورت استریوتایپی فکر کردم.
کمی به فکر نمازهای جمعهمان افتادم. هرچند که تعداد نمازهای جمعهای که شرکت کردم، به انگشتان یک دست هم نمیرسد اما جدای از اینکه از اتحاد و یکپارچگی مردم لذت میبردم، از اینکه بعد از نماز، سیاست فحش و نفرین به اِمریکا را انتخاب میکنیم، زیاد به مذاقم خوش نیامد.
مسلّماً آنهایی که در ردههای بالای کشور هستند، عقلشان بیشتر از من میرسد و تصمیم بهتری باید گرفته باشند و احتمالاً من دارم اشتباه فکر میکنم ولی خب اگر بخواهم کمی بحث را سلیقهای کنم، از این قضیه خوشم نیامد.
با اینکه تاریخ را دوست ندارم، میدانم که اِمریکا و انگلیس ضرر و زیانهای جبرانناپذیری را به ما وارد کردهاند ولی خب وقتی میبینم خداوند حکیم، یا به قول گیتی خوشدل در کتاب 4اثر: جانِ جانان، میفرماید آنها را ببخش و برایشان طلب مغفرت کن، بهتر نیست ما هم از سر تقصیرات آنها بگذریم و برایشان دعا کنیم؟ و از طرفی، تمام تلاش خود را برای بهبود خودمان به کار گیریم تا در عرصۀ بینالمللی، بهتر از قبل ظاهر شویم؟
بهتر است سخن کوتاه کنم. زیادهروی کردم. اصلاً قرار نبود اینقدر پرچانگی کنم و تصورش را هم نمیکردم که قرآن و اِمریکا را به هم پیوند دهم، ولی خب فکرهای درهم و برهم من را به چنین نوشتهای وادار کردند.
پینوشت:
تا قبل از قرآن خواندنم، سؤالهای خاصّی در ذهنم نبود. داشتم راحت زندگی معمولی و همیشگیام را میکردم.
در حال حاضر، کولهباری از سؤال روی دوشم هست که دوست دارم جواب این سؤالات را از لابهلای همین کتاب پیدا کنم. فعلاً نه علاقهای به کتابهای تفسیر را دارم و نه حوصلهشان را.