امروز مطلب جالبی رو توی یکی از کانالهای تلگرام خوندم. فکر کردم بهونۀ خوبی باشد تا در موردش کمی صحبت کنم.
ترجمۀ آزادی هم زیرش نوشته بود که:
وقتی به گیاهان و گلهایتان آب میدهید، چرا به کودکان (عزیزتان) نوشابه و موادّ ناسالم میدهید؟
دیدم راست میگوید. خیلی از خانوادهها را که میبینم، دَم از عشقِ به فرزندشان میزنند ولی خُب آخرش که چی؟ برای اینکه دهن بچّه را ببندند و گریۀ روی اعصابِ او را -به زور- تحمّل نکنند، نوشابه را میریزند توی حلق اون بدبخت و خودشان را راحت میکنند. یا بدتر از آن، یکریز به اون بدبخت مادر مرده میگویند که نوشابه نخور، مضرّ است. دکترها گفتهاند خوب نیست و از این نصیحتهایی که گوش همۀمان از این حرفها پُر است. ولی پای عمل که میرسد و وقتی خودشان را نگاه میکنی، قُلُپ قُلُپ این زهرماری را میریزند توی حلقومشان.
بعد هم با قیافهای حقّبهجانب میگویند "ما خیلی تلاش کردیم که بچهمون نوشابه نخوره. خیلی بهش میگیم. معلوم نیست از کدوم رفیقش یاد گرفته؟!".جالبتر از اون، اینجاست که یک درصد هم بد به دلشان راه نمیدهند و فکر نمیکنند که مشکل از روش تربیتی خودشان است و اون دختر یا پسر بیچاره، هیچ گناهی ندارد که دارد زیردست چنین پدر/مادری بزرگ میشود.
بگذریم. فکر میکنم خیلی انتقادی شد. ولی الآن که دارم مرور میکنم، میبینم خاله و داییِ دکتر دارم ولی بچّههایشان بدجوری با نوشابه انس گرفتهاند. وقتی دکتر مملکت اینجوری باشد، وای به حال امثال من.
امیدوارم اگر عمری بود و تشکیل خانواده دادم، اینها را خودم رعایت کنم و یک نفر دیگر توی وبلاگش من را اینجوری به سُخره نگیرد. هرچند که میدانم به او هیچ ربطی ندارد ولی خب نمیتوانم انکار کنم که او هم در جامعه حقّ اظهار نظر دارد.
پینوشت یک: چند روز پیش مطلبی منتشر کرده بودم با این عنوان که "دروغ چرا؟ تلگرام را دوست ندارم...". همچنان هم بر روی این عقیدهام هستم ولی خب دلیلی ندارد در این شرایط هم، نتوان چیزهای خوبی یاد گرفت. از قدیم هم گفتهاند "ادب از که آموختی؟". من هم شاید اینجوری دارم ادب میآموزم :-)
پینوشت دو: یادم نمیآید آخرین باری که لب به نوشابه زدهام، چند وقت پیش (یا بهتر بگویم، چند سال پیش) بود. حسّ خوبی است که سعی کنی (و بتوانی) فاصلۀ بین دانستنیها و اَعمال روزانهات را کمتر و کمتر کنی (+). دست کم در این زمینه فکر میکنم موفّق بودهام. به امید روزی که با سوسیس کالباس و این غذاهای آشغال هم همین کار را بکنم و تسلیم این شکمِ لعنتی نشم.