گرمای تابستان و سرمای بستنی، ترکیب فوقالعادهای از آب در میآید. البته در ماههای دیگر سال نیز خوردن بستنی (برای من کلّاً خوردن هرچیزی که شما تصور بفرمایید به خصوص اگر شیرین باشد) خالی از لطف نیست اما تابستان است و بستنیهای معرکهاش.
دوست خوبم، طاهره خباری، راجع به "گز بستنی" پستی منتشر کرده است که خواندنش خالی از لطف نیست (+). به خصوص آنکه نوشتن چنین پستی از جانب من، با تقریب بالای 80 درصد، به خاطر نوشتن چنین پستی از سوی او بوده است.
عادت دارم بستنیهای جدیدی که تا به حال تجربه نکردهام را تجربه کنم. پیشنهاد طاهره من را وسوسه کرد و من هم دستِ رد به سینهاش نزدم. البته چندان برایم مزۀ دلنشینی نداشت.
چند روز بعد، "سوهان بستنی" را تجربه کردم. بین خودمان باشد ولی خوردن آن را هم خودم به عهده نگرفتم و به گردن طاهره انداختم. یعنی وقتی این بستنیها را میخوردم، مُدام به فکر طاهره بودم.
متوجه شدم که سوهان بستنی را بیشتر از گز بستنی دوست دارم همچنانکه سوهان را بیشتر از گز. البته خاستگاه گز (در نظر من، اصفهان) را بیشتر از خاستگاه سوهان (در نظر من، قم) دوست دارم.
پینوشت: این فِسقلی با همین ظاهر کوچکش، 164 کیلوکالری دارد. برای اثبات حرفم، عکس آن را نیز برای دلواپسان گذاشتم. به هرحال از قدیمالایام نیز گفتهاند: فلفل نبین چه ریز است.