پیشنوشت:
خدا این "پیشنوشت" را در آغوش اسلام حفظ کند. هر حرف اضافهای که داری، میتوانی در اینجا بنویسی و احتمالاً قرار نیست چندان مفید باشد. فقط از آن نظر مفید است که تو احساس میکنی گفتنش، احتمالاً بیشتر از نگفتنش میارزد.
از آنجایی که تا به حال چندین بار تیتر این مجموعه را تغییر دادهام، برای خیال راحتیام، اسم خودم را (با افتخار) در گوگل سرچ میکنم و مثل بقیه در وبلاگ زیبایم میچرخم (بفرما نوشابه) و قسمت خود شناسی را پیدا میکنم و اسم آخرین عنوانم را نگاه میکنم تا از آن استفاده کنم. این بود پروسۀ کاری که هر هفته انجام میدادم.
این هفته یک نکتۀ جالب، نظر خودم را جلب کرد. "کتاب راهنمای من". احساس کردم کمی خودخواهانه، تیتر نوشتههایم را انتخاب کردهام (از نگاه یک فرد گذری). میخواستم توضیح دهم که منظور از "من"، نه کتابی که صرفاً برای من باشد که بیشتر به این معنا که سعی کردهام (عجالتاً) یک کتاب راهنما برای خودم انتخاب کنم و مثل یک بچۀ خوب، آن را پیگیری کنم، باشد که من را به جاهای خوبی رهنمون سازد.
اصل نوشته:
همچنان فکر میکنم سورۀ بقره، بیش از آنچه توجه من را به خود جلب کرده، حرف برای گفتن دارد.
خداوند کریم در آیۀ 150 سورۀ بقره میفرماید:
وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیْکُمْ حُجَّةٌ إِلاَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنی وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتی عَلَیْکُمْ وَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ
... از آنها نترسید و از من بترسید ...
کاری به مابقی آیه ندارم چون فهم چندانی از آن قسمت ندارم. همان قسمتی را که فهمیدهام، بولد کردهام تا بیشتر در خاطرمان بماند: بترسیم، ولی از هرکسی نترسیم.
حرفهای زیادی در همین چند کلمه پنهان شده است. در حد فهم امروز من، برداشت من از حرف خداوند متعال (خطاب به ما انسانها) این است که:
برای حرف (اکثریت) مردم تره هم خرد نکنید. آنها چندان حرف ارزشمندی نمیزنند.
از آنها نترسید. نترسید از اینکه ممکن است به خاطر انجام دادن یا ندادن کاری، شما را به جمعشان راه ندهند. از آن بترسید که به خاطر انجام دادن یا ندادن همان کار، منِ خدا نخواهم شما را نزدیک خودم راه دهم.
غولی به نام مردم را فراموش کنید. آنها حرف مفت زیاد میزنند. هرچیزی را که خواستند به خورد شما دهند، سبک و سنگین کنید و سپس آن را تأیید تا تکذیب کنید. هرچند اگر آن بزرگواران، پدر و مادر شما باشند. چه بسیار آیههایی برای شما نازل کردم تا بدانید هیچ عذر و بهانهای را از شما قبول نمیکنم. فرصتِ زندگی را غنیمت بشمارید و قدر لحظه به لحظۀ آن را بدانید. فراموش نکنید که همین یکبار قرار است زندگی کنید. بهتر است حتی اگر اشتباه زندگی میکنید، دل و جرأت آن را داشته باشید که با ارادۀ خودتان اشتباه کنید و پذیرای اشتباهاتتان باشید، نه اینکه بزدلانه بخواهید آن را بر گردن مردم بیندازید.
پینوشت:
یاد داستانی افتادم که از قضا داستان کاملش را نیز در خاطرم نمانده است. هرآنچه را که به خاطر میآورم، نقل میکنم.
اگر اشتباه نکنم، در یکی از کانالهای تلگرام، در قالبِ شکوه و گلایه از خدا، نوشته بود:
خدایا. چرا هرکس پولدارتر است، اوضاعش بهتر است؟ چرا هرکس بی دین و آیینتر است، در زندگیاش پیشرفت بیشتری کرده است؟ چرا هرکس ظالمتر است، در زندگیاش جایگاه بهتری دارد؟ [کاری به درست و غلط این گزارهها ندارم، چرا که اصلاً چنین چیزی نوشته نشده بود و من آنها را از خودم سرهمبندی کردم.]
خدا هم در جوابش گفته بود: در نگاه شما (مردم) یا در نگاه من؟
احساس کردم چنین داستانی، قرابت معنایی نزدیکی با آنچه نوشتهام دارد و احساس کردم ناقص ذکر کردن آن، خالی از لطف نیست. امیدوارم که کوتاهیهای آن را بر من ببخشید.
ارادتمندِ شما،
سینا شهبازی.