دست‌نوشته‌های سینا شهبازی


آدمی وِلگردم، روزگارم بد نیست!

یک خودافشایی دردناک و یک درس جدید

از علی اختری عزیز کم یاد نگرفته‌ام و کم مزاحمش نبوده‌ام. همین وبلاگی که دارم در آن پرحرفی می‌کنم، به کمک او سرپا مانده و به من انگیزۀ نوشتن داد.
بعد از شناختنِ او بود که فهمیدم درک و شعور با سن و سال ارتباط بسیار اندکی، دست کم در نگاه من، دارد.
درس جدیدی که از او گرفته‌ام، هرچند برایم تلخ بود، ولی برایم یک درس ارزشمند به حساب می‌آمد.
وقتی در نهایت احترام، به من پیام داد که: "اجازه دارم لینک وبلاگت را به قسمت پیوندهام اضافه کنم؟"، فهمیدم که بی‌تجربگی کردم و بایستی من هم همین کار را انجام می‌دادم و سَرِخود وبلاگ دوستانم، آن هم با توضیحات اضافی‌ام جلوی اسم‌شان، را در قسمت پیوندهای وبلاگ اضافه نمی‌کردم.
تازه از همۀ اینها بدتر، اینکه از شاهین کلانتری عزیز خواهش کردم که من را جزو قسمت "دوستان من" در سایتش اضافه کند.
الآن متوجه شدم که بهتر بود هم خودم اجازه می‌گرفتم هم اینکه با پررویی از کسی درخواست نمی‌کردم که من را به قسمت دوستانش اضافه کند. شاید به خاطر تعارفات مرسوم، مجبور شود این کار را انجام دهد و خم به ابرو هم نیاورد.
به کارهایم که فکر می‌کنم، شرمنده شده‌ام و صورتم سرخ است و سرم را واقعاً از خجالت نمی‌توانم بالا بیاورم. امیدوارم کم‌تجربگی من را بر من ببخشید.
این شد که با خودم گفتم بهتر است قضیه را از این خراب‌تر نکنم و از دوستان خوبم کسبِ اجازه کنم.
کمی فکر کردم. به فکر ناقصم رسید که که از دوستانم خواهش کنم تا چند دقیقه‌ای را لطف کنند کلمات درهم و برهمی را که به جمله می‌مانند را بخوانند و در زیر همین پست (یا در وبلاگ خودشان) به من اطلاع دهند.
ضمن اینکه یادآوری می‌کنم فرضیۀ "سکوت، علامت رضایت است" برایم معنایی ندارد.
خواهش جدی من این است که اگر توضیح اضافه و پیشنهادی هم دارید، سخاوتمندانه با من به اشتراک بگذارید. نیازمند تجربیات و نظرات سبز شما هستم :-)
پی‌نوشت: عادت دارم اگر مطالب وبلاگ کسی به دلم نشست و احساس کردم می‌توانم ازش چیزی یاد بگیرم، مدتی آنها را مرتب بخوانم و سبک نوشتنش را یاد بگیرم. بعداً اگر اجازه دادند، آنها را با افتخار به قسمت پیوندهایم اضافه کنم.
سینا شهبازی ۰
زینب رمضانی
طوری نیست سینا جان :)

منم بعضی وقت ها به این فکر میفتم ولی خودمو کنترل می‌کنم



رتبه کنکورتم عالی بود کفم را بریدم 
موفق و خوشحال و خوشبخت و سالم باشی ❤

ممنونم از دلداری‌ات. چقدر خوبه که هستی :-)

آره خدایی رتبۀ دهن‌پرکنی از‌ آب دراومد. البته به پای شما نمی‌رسیم خانم مهندس ;)
ممنونم ازت بابت دعای قشنگت.
امیدوارم تو هم همیشه خوشبت باشی و به مراد دلت برسی.

سارا درهمی
واقعا این چه طرز صحبت کردن با خودتونه؟ :|






پ.ن: به جون خودم این دیگه آخریشه :)))

چیکار کنم دیگه. گند زدم و باید اعتراف می‌کردم.

به هرحال، درس شیرینی برام داشت :-)
پی‌نوشت: من هم مثل تو عادت دارم وقتی به وبلاگ کسی سر می‌زنم، کمی پست‌هاش رو زیر و روو می‌کنم ببینم چه خبره و مدل ذهنی‌اش چجوریه و با من و اخلاق من سینک می‌شه یا نه؟ و از اون مهم‌تر، می‌تونم چیزی ازش یاد بگیرم یا نه؟
خوشحالم که تو هم همین عادت رو داشتی و اینکار رو کردی.
خیلی خوشحالم که به اینجا سر زدی. امیدوارم باز هم ببینمت.

شهرزاد
سلام سینا جان.
چه وبلاگ خوبی داری و مطالب خوبی می نویسی.
این پست رو خوندم.
راستش، از نظر شخصِ من، این لینک دادن قشنگ تو به وبلاگِ من، هیچ مانعی نداره و خیلی هم ممنونم ازت و خوشحالم بابتش.
اما می خوام یه چیز دیگه هم بگم و اون اینکه، به نظر من، این حساسیت تو نسبت به مسئله، تو رو در وبلاگ داشتن و وبلاگ نویسی - اون هم در ابتدای راه - حرفه ای نشون میده و این برای من قابل احترامه.
درسته که شاید از نظر خیلی از دوستان، این موضوع هیج مشکلی نداشته باشه و خیلی هم خوبه، اما اینکه ما از دیگران برای گذاشتن لینکشون اجازه بگیریم یا به طور صریح یا ضمنی بعد از آگاهی از میل و موافقتشون به اینکار مبادرت کرده باشیم، حرفه ای بودن و حساسیت ما رو نسبت به انتشار محتوا در وبلاگمون نشون میده.
اتفاقاً شاید برات جالب باشه که چند وقت پیش من به شکلی، از وبلاگ یکی از دوستان خیلی خوب متممی ام مطلع شدم و قبل از اینکه لینک وبلاگش رو توی سایتم بذارم ازش اجازه خواستم و او گفت که فعلاً دوست داره در تنهایی و به دور از شلوغی ها و لینکها بنویسه و من هم به تصمیمش احترام گذاشتم و لینکش رو توی سایتم قرار ندادم.
به هر حال، باز هم ممنون و خوشحالم بابت متممی بودنت. :)

سلام علیکم شهرزاد عزیز.

خوش اومدی به خونۀ مجازی من.
ممنونم که به اینجا سر زدی و برام کامنت گذاشتی. خیلی خوشحال شدم که اسمت رو دیدم و گذاشتم یه وقتی جوابت رو بدم که حالم خیلی خوب باشه مثل الآن :-)
به نظرم وبلاگ‌هایی خوبی مثل تو رو باید به مخاطبین احتمالی معرفی کرد تا بدونند و افتخار کنند به چنین کسایی که توی جامعه‌مون وجود و حضور دارند.
چقدر بهتر از خودم برای خودم و بقیه توضیح دادی. من هم همین چیزی که تو گفتی، پس‌زمینۀ فکری‌ام بود. اینکه به احتمال زیاد اکثراً از لینک‌دادن خوشحال می‌شن ولی ممکنه اینکه چه کسی لینک بده براشون فرق داشته باشه.
خوشحالم که تو نظر من رو بهتر درک کردی.
بابت این دوستی هم که گفتی، اتفاقاً خودم هم چندروزی چراغ‌خاموش اینکار را انجام دادم تا کمی به ظاهر وبلاگم برسم و خیالم راحت بشه که مخاطبی که میاد اینجا، خوشحال هست و احتمال داره که دوباره به اینجا سر بزن.
با این‌حال، نظر معصومه و امین هم منطقی بود و باهاشون موافقم.
شهرزاد جان، ممنونم که نظرت رو اینقد با توضیحات برام نوشتی و ممنونم که وقت گذاشتی.
امیدوارم این افتخار رو داشته باشم که همچنان بتونم در کنار تو و امثال تو باشم و ازتون یاد بگیرم و امیدوارم باز هم فرصت کنی و به اینجا سر بزنی.

امین آرامش
سینا جان بنظر من هم لینک دادن به سایت دیگران نیازی به اجازه نداره و نظرم مشابه نظر معصومه است.

ممنونم امین جان که برایم کامنت گذاشتی و مثل معصومه سعی کردی من را اصلاح کنی.
البته کمی بعدتر هم خودم فهمیدم که خیلی لزومی به این کار نبود ولی کاری بود که انجام شده بود!
امیدوارم باز هم فرصت بکنی و سری به اینجا بزنی و اگر پیشنهادی برای نوشته‌هام داشتی، باهام به اشتراک بگذاری.
ارادتمند.

معصومه شیخ مرادی
سینا از نظر من هیچ مشکلی وجود نداره و من هم اصلا اجازه ای برای این کار نگرفتم ضمن اینکه این کار  در رتبه سایت افراد موثره که لینکشون جایی باشه و البته وقتی کسی در فضای آنلاین فعالیت می کنه و مطالبش رو منتشر می کنه یعنی مطالبش متعلق به همه هستند و همه میتونن اونا رو بخونن اگه اینطور هست که تو می گویی باید به طرف زنگ بزنیم بگوییم اجازه هست برم توی سایتت مطالبت رو بخونم.

از این نظر بهش نگاه نکرده بودم.
با اینکه بعید می‌دونم کسی پیدا بشه که بگه من دوست ندارم شما سایت من رو به بقیه معرفی کنی ولی چون خودم یک زمانی چراغ‌خاموش فعالیت می‌کردم (علی اختری در جریان هست و می‌تونه شهادت بده)، گفتم شاید یکی هم، فعلاً، دوست نداشته باشه اسمش روی وبلاگ من بیاد.
منم احساس کردم بهتره یه اجازه بگیرم تا خیالم راحت باشه کار اشتباهی نکردم.
به هرحال، ممنونم ازت که بهم این نکته رو یادآوری کردی معصومه.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
این خانۀ مجازی را برای این راه انداخته‌ام تا سعی کنم حرفی در دلم نماند و آنها را به اینجا منتقل کنم و خدای ناکرده غمباد نگیرم!
لازم به توضیح نیست که هرآنچه می‌خوانید، بُرشی از تجربیات زندگی من است که ممکن است با آن مخالف یا موافق باشید.
فراموش نکنیم که هرکسی حقّ اظهار نظر دارد پس بیاییم این حقّ را از هیچ کسی، به هیچ بهانه‌ای، سلب نکنیم.
وانگهی اگر با من موافق بودید، که فَبَها. اگر هم مخالف بودید و درعین‌حال احساس کردید قرار است کمکی بکنید، ممنون می‌شوم اگر نظرتان را برایم به اشتراک بگذارید. و اگر همچنان مخالف بودید و احساس می‌کنید که قرار است رنجیده‌خاطرم کنید، تمنّا می‌کنم به صورت چراغ‌خاموش، اینجا را ترک نمایید و من را به خدای خودم واگذار کنید.
باشد که همگی رستگار شویم.
"دانشجوی کوچکی از این کائنات،
سینا شهبازی"
پیوند ها
سینا شهبازی (وبلاگ جدید یک آدم معروف و مشهور)
محمدرضا شعبانعلی (معلمی که راه رفتن و نفس کشیدن واقعی را سخاوتمندانه به من آموخت)
حمید طهماسبی (خدای تجارت الکترونیک)
شاهین کلانتنری (خدای نویسندگی)
امین آرامش (ملقّب به آقای "کار نکن")
علی اختری (نوجوانی که بسیار زود مسیر زندگی‌اش را پیدا کرد)
نجمه عزیزی (شاعر و معمار همشهری من)
شهرزاد (استاد زندگی در زمان حال و استاد توصیف بی‌نظیر لحظه‌ها)
طاهره خباری (عاشق کتاب و کتاب‌خوانی)
معصومه شیخ‌مرادی (عاشق شعر و شاعری و البته صخره‌نوردی)
سارا درهمی (دختر خانمی که مثل خودم، دغدغۀ پیدا کردن مسیر زندگی‌اش را دارد)
پرنیان خان‌زاده (عاشق پیاده‌روی، شعر و بحث‌های فلسفی)
نسرین سجادی (یکی از بامعرفت‌ترین و شجاع‌ترین دوستان من)
کبرا حسینی (از متممی‌های کاردرستی که یکی از دغدغه‌های مشترک‌مان، درست‌نویسی است)
شیرین (به سختی می‌توان به نوشته‌هایش، دست رد زد)
یاور مشیرفر (به قول خودش:‌ یک دیوانه)
محسن سعیدی‌پور (علاقه‌مند به داستان‌های مینی‌مال)
محمدصادق اسلمی (آدمی درونگرا که معشوقۀ خودش را، کتاب می‌داند)
زهرا شریفی (تأملات و تألمات دختر خانمی نویسنده و همیشه خنده‌رو)
زینب رمضانی (دختری بلندپرواز که در اندیشۀ پولدار شدن، مهندس شدن و داستایوسکی شدن است)
پریسا حسینی (کسی که برای من، تداعی‌گر عکس و عکاسی است)
علی کریمی (استراتژیستِ محتوا)
بابک یزدی (استراتژیستِ محتوا)
محمدرضا زمانی (علاقه‌مند به مباحث بازاریابی و فروشندگی)
سحر شاکر (دختری که به عقد دائم لپ‌تاپ خویش درآمده است)