پیشنوشت:
پارادایم برای من یک کلمۀ باکلاس و به اصطلاح لاکچری (Luxury) است. نمیدانم استفاده از مفهوم پارادایم برای آنچه که میخواهم بنویسم، درست است یا غلط، اما مدتی است که چنین تیتری را برای این موضوع انتخاب کرده بودم. تغییر آن در "نظرم" چندان جالب نیامد و من هم علاقهای نداشتم تا "نظرم" را ناامید کنم.
اصل نوشته:
یکی از اساتید دانشگاهمان که اتفاقاً هیأت علمی دانشکدهمان هم هست و اتفاقاً ترم پیش با او کلاس داشتیم و اکثریت بچهها از او راضی بودیم (نه به خاطر نمره دادن که انصافاً نمرۀ خوبی داد، به خاطر سبک درس دادن و اینکه صرفاً وقت کلاس را با مطالب صرف دانشگاهی به بطالت نمیگذراند) و از قضا ارتباط خوبی بین من و ایشان برقرار است و خوشبختانه به بنده نیمچه اعتمادی دارند، چندی پیش با من تماس گرفتند و از من راهنمایی خواستند. شاخ در آورده بودم. راستش را بخواهید، اصلاً فکر نمیکردم به خاطر چنین موضوعی با من تماس بگیرند.
موضوع از چه قرار بود؟ گویا دختر خانمی که در رشتۀ علوم انسانی (همرشتۀ بنده) تحصیل میکرده، امسال کنکور کارشناسی داده و نتیجهاش آمده و از استاد نازنین بنده، درخواست کمک برای انتخاب رشته (+ و +) کرده. ایشان از من پرسیدند با فلان رتبه (که عددش را خاطرم نیست) در رشتۀ حقوق دانشگاههای تهران -اعم از سراسری، آزاد و...- قبول میشود؟
همان لحظه به فکر فرو رفتم. داشتم فکر میکردم واقعاً این دختر خانم میخواهد رشتۀ حقوق را برای ادامه تحصیل انتخاب کند، یا مجبور شده است به خاطر حرف مشاور (که ظاهراً در اینجا، استاد بنده بود) یا پدر و مادر، تن به این تقدیر دهد؟ هرچه فکر کردم، به نتیجه نرسیدم ولی خدا خدا میکردم که این تصمیم را خودش گرفته باشد تا بعداً کسی را -جز خودش- سرزنش نکند.
ناخودآگاه بعد از آن تماس تلفنی، روزهای خوبی در نظرم آمد. روزهایی که به این درک و شعور برسیم که اجازه دهیم فقط به فرزندانمان پیشنهاد دهیم و نخواهیم آنها را نصیحت کنیم. روزهای خوبی که فهم و شعور آنها را -دستِکم به اندازۀ درک و شعور خودمان- به رسمیت بشناسیم و به آنها اجازه و لذت انتخاب دهیم. روزهای خوبی که هرکسی در هررشتهای که علاقه دارد، تحصیل نکند، نه در رشتهای که خانواده و در مقیاس بزرگتر، جامعه به آن علاقه دارد.
و البته کاش روزی بشود که دانشجوی مملکت این جسارت را پیدا کند که در کمال احترام به اطرافیانش، بفهماند که نظر آنها کاملاً محترم است ولی او دوست دارد مسیر زندگیاش را خودش انتخاب کند. دوست ندارد بازیچۀ دست این و آن شود و دوست ندارد رشتهای را انتخاب کند که از نظر بقیه "بهتر" است (خدا میداند از چه لحاظ! درآمد؟ جایگاه اجتماعی؟ پیشرفت؟ یا ...؟). کاش تا زنده هستم، شاهد تغییر چنین پارادایمی باشم.
اردتمندِ شما،
سینا شهبازی.