از وقتی بچه بودم، همیشه از لحظۀ خداحافظی گریزان بودم و به ترفندهای مختلف، شانه از زیر بار این کار خالی میکردم.
اما این دفعه و اینجا، شانه خالی کردن معنایی ندارد.
با اینکه خداحافظی معمولاً برایم تلخ و ناخوشایند است اما این بار، در عین اینکه برایم ناراحتکننده است، خوشحالکننده هم هست چون به نظر خودم در این مدت بهبود پیدا کردهام و از وبلاگنویسی در بلاگ به وبلاگنویسی در وردپرس روی آوردهام.
بلاگبیانِ عزیز،
تو برای من اولین صاحبخانهای بودی که من پیوسته نوشتنم را به اینجا مدیونم.
همانطور که بهتر از من میدانی، اولینها همیشه ماندگار اند و به سختی از یاد خواهند رفت.
تو هم برای من اولین بودی و فکر نمیکنم روزی برسد که لطف و محبتهای تو را فراموش کنم.
با اینکه به ظاهر خانۀ بهتری پیدا کردهام اما دلم همیشه با تو و اینجا خواهد ماند. روزهای اولی که مینوشتم را هرگز فراموش نمیکنم.
یادت هست چقدر از دیدن اولین کسی که برایم کامنت گذاشته بود، خوشحال بودم؟ یادت هست؟
یادت هست وقتی اعداد جلوی نوشتههایم بالا میرفت و به من میفهماند که این نوشتهام بارها و بارها خوانده شده است، چه رضایت عمیقی را تجربه میکردم؟ یادت هست؟
اگر هم تو یادت نباشد، من خوب اینها را یادم هست.
خوب خاطرم هست از روزهای اول چه کسانی به اینجا سر زدند. یادم هست چه کسانی از میان ما رفتند، نه اینکه عمرشان به دنیا نبود، نه، اتفاقاً هنوز هم عمرشان به دنیا هست اما دیگر تو را رها کردند. ولی من تا توانستم پای تو ماندم. همچنانکه تو پای من...
احتمالاً تو هم حرفم را تأیید میکنی: نتیجۀ تغییر معمولاً خوشایند است اما خودِ تغییر، چندان چنگی به دل نمیزند.
دل کندن از اینجا، برای کسی که چند ماهی را مهمان تو بود و مهمانهای زیادی به خود دید، به غایت سختتر از تغییر است. اما چاره چیست؟
راه رفتنی را باید رفت.
امیدوارم توانسته باشم برای تو، مهمان خوبی بوده باشم و مطمئنم هروقت به این روزها برگردم و فکر کنم، لبخندی بر روی لبانم خواهد نشست.
لبخند روزهای آیندهام را مدیون تو هستم، این را هرگز فراموش نکن.
بهترین مهمانها را برایت آرزو میکنم.
پینوشت: اگر دلت برای من تنگ شد، میتوانی به خانۀ جدیدم سر بزنی. خیالت راحت، آنجا هم تو میزبانی و من مهمان. امیدوارم آنجا ببینمت.
ارادتمندِ تو،
سینا شهبازی.